🔹🔻🔹 هادی: دا بمیویی قدم کیسه کشی؟ )مادر میایی کمرم رو کیسه بکشی؟) گفتم آره برو تا بیام. هادی رفته بود حمام و من هم جارو رو زمین گذاشتم و رفتم دنبالش. وقتی رسیدم دیدم مثل همیشه با حیا نشسته و منتظر است تا کمرش را کیسه بکشم. کیسه را برداشتم و شروع کردم به کیسه کشیدن کمرش... حین کیسه کشیدن گفت دا بین کمرم سالمه... کارم که تمام شد کیسه را سرجایش گذاشتم و هنوز پایم را از حمام بیرون نگذاشته بودم که به خودم آمدم . من توی حمام چه میکنم این کی بود مگر هادی شهید نشده پس این بوی خوش گلاب پیجیده در هوا چیست؟! هادی آمده بود تا بگوید خیالت راحت من خوبم... گرامی میداریم یاد و خاطره همه را خاطره از مادر شهید موجود در آرشیو صوتی بنیاد شهید پایان برای شادی روح امام شهدا و شهدا @defae_moghadas2 🔹🔻🔹