🍃❣
💠 ایثار در کربلای 5
شهید علی بهزادی (13)
علیرضا معینیان
برنامه این بود که پس از روشن شدن هوا، به خاطر اینکه آنتن بی سیم ها از سمت دشمن شناسایی نشوند، آنها را پایین بفرستم. از طرفی خود من، هم باید منطقه را زیر نظر می گرفتم و هم باید در کنار بی سیم ها می بودم. ارتفاع آنجا در حدود شش متر می شد. لذا تصمیم گرفتیم بی سیم ها همان جا بمانند و تنها آنتن ها را بخوابانند.
آنجا علی بهزادی به همراه دو بی سیم چی گردان، شهید مرغیان و ضیایی حضور داشتند.
برای نماز قرار گذاشتیم یک نفر یک نفر، نمازمان را بخوانیم. همین کار را هم کردیم. من در کناری بودم، بهزادی روبروی من قرار داشت. دو بیسیم چی هم در طرف دیگر بودند. در حین بیرون آمدن از سنگر دیگر نفهمیدم چه اتفاقی افتاد. وقتی چشم باز کردم، دیدم در یک درمانگاه هستم. دستم پانسمان شده است و سرم به شدت درد می کند. باز بی هوش شدم.
مرحله بعد که به هوش آمدم، احساس کردم، کسی پیراهنم را دستکاری می کند. بلافاصله دستش را گرفتم، گفتم چه کار می کنی. گفت چیزی نیست، می خواهم بادگیرت را از تنت خارج کنم. گفتم نمی شود من نقشه در جیبم دارم. گفت به من بده. مانع شدم، گفتم یک نفر اطلاعاتی باید بیاید، تا به او بدهم.
پیگیر باشید ⏪
کانال حماسه جنوب، شهدا
@defae_moghadas2
🍃❣