❣ بیان بخش های دیگری از حادثه امروز کربلای ۵ توسط برادر رضایی از سرنشینان همان لنکروز در گروه رزمندگان 👇
🍂
سلام بر همه و تشکر از برادر دوبری و صالح زاده.
بله بعد از دستور برادر صالح زاده ما به همراه عباس عامری و خانزاده و محمد توکل و چند نفر دیگر به سمت سنگر برادر صالح زاده که در آن وقت تنها فرمانده باقی مانده از گردان بود حرکت کردیم چرا که سنگر های مان خیلی زیر آتش شدید بود.
در بین راه کنار عباس پیش می رفتیم که ناگهان انفجار شدید تانک همه چیز رو بهم ریخت. تمام حرکت های اطراف و صدا ها نامفهوم و کند شد سرم سوت میکشید گیج و منگ شده بودم نه میتونستم دراز بکشم و نه حرکتی کنم. گوشام رو گرفته بودم عباس رو که از ناحیه شکم زحمی شده بود رو نگاه میکردم کم کم تونستم از تانک فاصله بگیرم دیگر دوستان برادر عامری و خانزاده رو عقب فرستادن.
کنار سنگر امیر پناه گرفتیم آتش همچنان زیاد بود امیر گفت با اولین ماشین برین عقب که سرو کله آن تویوتا پیدا شد. سوار بر ان تویوتا که مال گردان هم نبود شدیم که به عقب برگردیم. مسیر همانگونه که برادر دوبری بیان کردن طی شد در کنار محل ابگرفتگی که دژ عراق محسوب میشد خط اول عراق قبل از ورود به جاده بین ایران و عراق بود که متوجه هواپیمایی که از سمت ایران میامد شدیم . بنظرم هواپیما بمب رها کرد چرا که ما با نگاه مسیر بمب ها رو دنبال کردیم. اول انفجار پشت تویوتا و بعد انفجار جلو اتفاق افتاد تویوتا تا حدی به بالای دژ رفت همه پرت شده بودیم بیرون من پشت سر راننده نشسته بود وقتی محل کمی آرام شد متوجه محمد توکل فر شدیم اونو سوار یک امبولانس یا ماشین عبوری کردن من که از ناحیه زانو پای راست به علت پرت شدن از ماشین زخمی شده بودم مشغول پام بودم که فکر کنم فرجی یا یکی دیگر از دوستان متوجه خونریزی من شد تا اون موقع متوجه نشده بودم که از پشت سر هم ترکش خورده ام با چفیه سر منو بستن و سوار یک ماشین عبوری بعدی کردن و فرستادن عقب
این اخرین دیدار من با محمد توکل فر بود
🍂