🍂
🔻اوج معرفت
مهدی آشناگر
عملیات والفجر مقدماتی بود و مسئولیت ما به عنوان گروهان خط شکن.
لحظاتی که بسمت مواضع دشمن حرکت کردیم، قبل از اینکه به نقطه رهایی برسیم یک گلوله 120 میهمان گروهان و دسته ما نجف اشرف یا سیداشهدا شد. نگاه کردم دیدم هر طرفی یکی از گلهای ما پرپرشده و روی زمین غلتان افتاده. یک طرف شهید زرگر طالبی بی سیم چی گروهان که در کنار پیمانی بود و با نوای سوختم سوختم ما را متوجه خود کرد کوله اش را در آوردیم و دیدیم ترکش مستقیم به او نخورده بلکه این کوله است که ترکش خورده و فنر فلزی روی کوله بود که بر اثر داغ شدن بدنش را نواخته است.
لحظه ای برگشتم به پشت سر، دیدم بچه های دسته ی من همه ردیف خوابیده اند. اولین شهید حمد نفخی بود یکی از آرپی جی زنهای دسته که ترکش خورده بود به پشت سرش، خواستم سرش را بلند کنم که پنجه ام را درون جمجمه اش احساس کردم.
برادرزاده ام هم با ما بود که ترکش از پشت هر دو زانویش را زده بود که وقتی دیگران را دید گفت چیزیم نیست.
ترکش گوش های شهید یزدانی را به هم دوخته بود و از یک گوش وارد و از گوش دیگر خارج شده بود و خون از گوشش فواره شده بود.
کلیه های شهید علی افشاری زاده هم میزبان ترکشها شده بود و پل شدن بدنش نشان از درد شدید او داشت.
شهید ظهراب زاده هم نقش زمین شده بود.
شهید مجد زاده پاهایش را تقدیم کرده بود و پیوسته خون از آنها جاری بود.
عینک ته استکانی و قرآن جیبی اش نشان همیشه همراهش بود و لب به ذکر باز کرده بود و با خدای خود دنیایی داشت.
در آن حال متوجه من شد و مرا خواند و صدایم کرد. من مانده بودم که چه باید بکنم و البته هیچ کاری هم نمی شد کرد، پاهايش از بالاترین نقطه قطع شده بود و یک وضعیت خاصی بوجود آورده بود، تا مرا صدا کرد، گفتم چیه چه مي خواهي؟
گفت از این بیسکویت های پتی بورن چهار بسته به من داده بودی، گفتم خب، گفت از اونها دو تا بردم برای دخترم، آیا اشکالی ندارد؟ و من هاج و واج که او در این لحظه آخر چه می گوید؟ قفل کرده بودم. پیش خودم گفتم این دارد خون ازش می رود ! خدایا در ذهنش چه می گذرد؟ و متوجه نمی شدم منظورش چیست. حالا که ایامی گذشته می فهمم که چه می گفت و چه می خواست.
او از ما بزرگتر بود، استاد دانشگاه بود و اخلاق و فلسفه، استادی که از قال به حال رسیده بود و معرفت حضور را می دانست. تعهد به بیت المال و حلال و حرام را می دانست و حتی از حلال خود که دو بسکویت سهمیه خودش بود در لحظات آخر سئوال کرد تا حسابی در دنیا نداشته باشد ولی از دادن جان خود برای این مردم و این کشور غافل بود.
ما کجاییم !!!!
@defae_moghadas2
❣️