❣
🔻
عروج شبانه
وقتی گروهان نجف با مقاومت دژبانی فاو روبرو شد برادر طبری با بیسیم با حاجی تماس گرفت. حاجی چند بار راهنمایی کرد ولی برادر طبری فرمودند حاجی اینکارها رو انجام دادیم ولی نتونستیم عبور کنیم وقتی حاجی ناامید شد گفت عبدالله برو بچه ها رو رد کن. عبدالله از جاپرید و گفت، الان میرم حلش میکنم.
تا آن لحظه همگی ما ( برادر شاه حسینی، عبدالله محمدیان و من و یکی دو تا بیسیم چی) پایین جاده شنی با فاصله حدودا دویست متری جنوب دژبانی نشسته بودیم ولی حاجی مثل شیر بالای جاده با یک بیسیم چی ایستاده بود و هیچ نشانی از سرما درش وجود نداشت در حالی که همگی لباسمان خیس بود و از سرما میلرزیدیم .
عبدالله که بلند شد، من هم بلند شدم که گفت تو نیا فقط کلاش مرا گرفت و رفت . چند دقیقه گذشت که حاجی خبر شهادت عبدالله را از بیسیم دریافت کرد ولی همچنان مثل کوه استوار بود.
صبح قبل از طلوع آفتاب، عراقی های داخل دژبانی دستگیر شدن و به سزای اعمالشان رسیدند و پس از آن من و برادر سید مجید شاه حسینی برای وداع با عبدالله رفتیم کنار اروند. عبدالله خیلی آرام دراز کشیده بود. سرش به سمت ایران و پایش به سمت عراق. لباس فرمش که برای اولین بار به تن کرده بود، خیلی تمیز و شیک بر پیکرش خودنمایی می کرد.
هر دو بر بالینش نشستیم سید زیر لب با او نجوا می کرد. خواستم انگشترش روا در بیاورم که نتوانستم و منصرف شدم. وقت خدا حافظی احساس میکردم تمام غم های عالم بر دوش سید مجید سنگینی میکند ولی بخاطر دیگر زخمی ها و افراد حاضر سعی بر حفظ ظاهر میکرد. در لحظه آخر رو به عبدالله خدا حافظ کرد و برگشتیم به همان ساختمان دژبانی و همان جا که مستقر بودیم.
ان شاءالله خداوند منان
همگی ما رو با دوستان شهیدمان محشور فرمایند
🔅
غلامرضا رضایی
@defae_moghadas2
❣