❣ 🚩 استاد شهید علی جمالپور بزرگ بود و از اهالی امروز، و با افق های باز نسبت داشت. 🔸 دو ، سه ماهی قبل از عمليات كربلای چهار باخبرمان كرد كه تصميم گرفته به قم بيايد و درسهای حوزوی را شروع كند، خدا می داند چقدر خوشحال شدم. می دانستم در كنار او احساس فرو رفتن در آب و خنكی، سراسر وجود خواهم كرد. من و مرحوم استاد عليخانی به خاكفرج در يك محله پايين رفتیم و در خانه ای كلنگی به او در اسباب كشی وسايل اندك او كمك كنيم. شهيد مجد زاده و او حق حيات معنوی بر ما داشتند با وجودشان سخن می گفتند. البته شهيد جمالپور برای من چيز ديگری بود. سرتاسر وجودش عقل و در همان حال احساس بود. از همان ايام كم سنی، راهنمايمان بود. فلسفه را با وجودش عجين كرده بود و به ما منتقل مي كرد. هر جلسه درس ما، حدود سه ساعت طول مي كشيد اما خسته نمی شديم . كتابها و مطالب عالی را نمی خواند بلكه مي خورد و در وجودش حك می كرد. تماما عقل بود تا جاييكه شهيد مجدزاده می گفت:"به علی ديوونه ميگم ازدواج كن می‌گه بزار فكر كنم"!! اما متعجبم كه شهيد با اين عقل قوی، مثل ديگران نبود و عقل معاش نداشت. اين را در اسباب كشی آن وسايل اندك بالعيان ديدم و بيشتر فهميدم. وقتی برادر جانباز او محمد آقا بعدها به من گفت كه علی در آن ايام حضور در قم براي خورد و خوراكش مشكل داشت. اين ايام گذشت و هر روز چند ساعتی با او بودم. يك روز به من خبر دادند كه بچه های زيادی در كربلای چهار شهيد شده اند و شهيد فرجوانی يكی از آنهاست. 👇👇