❣ طريق القدس ❣ دم صبح ❣جاده شنی ❣قبل از مگاصيص دو تانك در حال سوختن بودند... يكی آن دست جاده، يكی اين دست! ناخواسته چشمم به جنازه ای افتاد. دو زانو، به پشت افتاده و به زيبایی آرميده... چقدر جانانه و دلربا! چفيه ای حجاب صورت کرده و خلوتی بین خود و خدایش. من بودم و عباس خادمی، عباس چفیه از چهره‌اش گشود تا...!؟ فريادی زد که..: ای وای فريدون كريم زاده است!!! چهره‌ای زيبا و خندان خون خوشرنگی از بينی‌ش روان و نوری مشعشع از چهره اش تابان! خدمه اش (شهيدنعمت‌الله موسوی) می‌گفت، چهار تانك محاصره مان كردند... فريدون آر پی جی گرفت و موشک خواست. در آن‌دست آن تانك، و در این دست، این تانک را هدف کرد و به آتش کشید. تركش تانك به قلبش نشست و دو زانو تسلیم حق گشت. گویی نمازش را سلام داد روحش شاد https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1