خیلی برام سخت بود که بمونم تو خونه تا زخم هام خوب بشن .😔
خب.. حق بدید هر روز خبر شهادت❣ یکی از دوستام رو میوردن و اشک ما هم در میومد.
نتونستم طاقت بیارم، با همون وضع راهی شدم تا کارمو ادامه بدم. خب دوباره رفتم و شدم سرگروه شناسایی منطقه.
با برادران ارتشی 👮و سپاهی👲 جلسه می گرفتیم و برای عملیات آینده که طریق القدس بود و می خواستیم شهر بستان رو آزاد کنیم نقشه 〽️ 😉می کشیدیم.
❣۱۲👇