❣ روزی به‌اتفاق پدر و مادر شهید سر زمین کشاورزی رفتیم. هوا خیلی گرم بود. یادم رفته بود آب یخ ببرم. قصد رفتن به خانه داشتن برای اوردن آب که حسن رسید. کلمن آب یخ جبهه در ماشین بود. دست بردم که آن را بردارم که صدایش بلند شد که، چکار می کنی حاجی؟! گفتم برای پدر و مادرت می‌برم . کلمن را از دستم گرفت و گفت: "این بیت الماله" هرچی خواستید از خانه ببرید. حاج محمدعلی تنومند https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1