"ردای شهادت" سردار شهید عبداله محمدیان هیچوقت او را در لباس سبز سپاه ندیده بودم. در شب فتح فاو بودیم و آماده حرکت. در آن غروب سرد اروند، چشمم به او افتاد. سرتا پای رشیدش به ردای سبز سپاه آذین شده بود. از دیدن ابهت و بزرگیش در خود لذتی یافتم نا گفتنی. در لحظاتی فقط چشم شده بودم و احساس. وقتی به خود آمدم او را ندیدم. ساعتی از شکستن خط نگذشته بود که گره‌ای در کار نیروها افتاد. وقتی شنید، بی مهابا اسلحه برداشت و بلند شد و رجز خواند که "الان حلش می‌کنم" حرکت کرد و چیزی نگذشت که خبر شهادتش رسید. شب را با اندوهی بی پایان به سحر رساندیم. آفتاب نزده به زیارت جسم‌ش رفتیم تا وداعش کنیم. گویی به مبارکباد دامادی می‌رویم که شامش را با عروس شهادت به صبح رسانده و حجله‌نشین شده. ردای سبزش را به تن داشت و این بار، دو چندان مات و مبهوتش شدم. با چشمانی اشکبار به یاد روز گذشته افتادم که در سنگر فرماندهی، حاج اسماعیل برای خود آرزوی شهادت کرده بود، ولی نصیب عبداله شد. "غلامرضا رضایی" عملیات والفجر ۸ حماسه جنوب، شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1