❣
🔅 #ذکر_جمیل 8⃣
استاد شهید علی جمالپور
در کلام محسن نودریان
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
🔅 در خاطرات و گفت و گوهایی که با دوستان شهید جمالپور داشتيم مشخصا جز عملیات بدر و کربلای پنج، اشاره دیگری به حضور علی در جبهه نداشته اند در حالی که شما می گویید علی مرتب در شناسایی ها با شما همراهی می کرده است؟
من چند نفر را با خودم برای شناسایی بردم چذابه. که آن موقع خیلی جلوتر از خط مقدم بود که یکی محسن بنی نجار، منصور شاکریان و دیگری علی جمالپور بود. شناسایی چذابه هم چون از سمت تپه رملیها لو می رفت از طرف هور صورت می گرفت و سخت بود. وقتی در قرارگاه نصرت هم بودم على پیش من بود ولی بعد از خیبر با کسان دیگری بود.
🔅 می گویند علی شنای خوبی داشت، درست است؟
آن جا که شنانکردیم. اما خیلی دنبال این چیزها نباشید. من علی را در این چیزها نمی بینم. علی یک پارادوکس بود. یک تناقض عجیبی داشت. بعضی موقع ها بسیار خاکی بود. خدا رحمت کند محسن بنی نجار را که خیلی با من و على شوخی می کرد. البته على تیز و تند بود.
گاهی پیش می آمد که محمد جمالپور و علی هر دو و همزمان در جبهه ها حضور داشتند.
🔅 خاطره ای از این حضور ندارید؟
اتفاقا خاطرم هست که یک بار علی گفت، محمد آمده است جبهه. برویم پیدایش کنیم. آن جاهم که زود غروب می رسید و تاریک می شد. اصلا نمی دانم محرم بود، والفجر مقدماتی بود چه زمانی بود. شاید گردان کربلا و جفیر بود. دیگر هر جوری بود سوال کردیم و محمد را پیدا کردیم. این دو برادر یک حیایی نسبت به هم داشتند یعنی در عین علاقه و دلتنگی و احترام، اما مثل دو تا دوست نمی آمدند دست در گردن هم بیاندازند و هم را بغل کنند. خلاصه بعد مجروحیتِ محمد بود و چشم هایش خیلی نمی دید، من کمی فاصله گرفتم و آن ها را با خود تنها گذاشتم. می دیدم که سعی می کردند احساساتشان را کنترل کنند ولی این دلبستگی مشخص بود. تا این که به علی گفتم، محمد را دیدیم، برویم دیگر. و رفتیم.
🔅 شما چند بار گفتید دوست نداشتید علی به جبهه بیاید، چرا؟
ببینید علی جمالپور و شهید مجدزاده پشتوانه تئوریک و اعتقادی ما بودند که اگر کسی سوالی از ما داشت، این ها وارد می شدند. خوب معلوم است که دوست نداشتیم اعتبار و سرمایه های ما از دست بروند.
ادامه دارد
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
کانال حماسه جنوب/شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣