❣️
🔺
#سفر_سرخ 2️⃣9️⃣
نوشته: نصرت الله محمودی
━•··•✦❁❁✦•··•━
معاون استاندارمانع خروج سرهنگ شد.
- شما حق نداريد شهر را تخليه كنيد.
- يك كارشناس نظامي موقعيت خوزستان را اين طور ارزيابي كرده كه بايد در گلوگاه خوزستان- يعني دزفول- مقاومت كرد. اهواز و خرمشهر محلي براي دفاع نيستند.
سرهنگ پوشه ها را بغل كرد و از اتاق خارج شد. محمد از اين كه آنها پادگان را خالي ميكردند، خودخوري ميكرد.«وقتي اينها قصد ترك اهواز را كرده اند، چه انتظاري از مردم عادي است؟ بايد هر طور شده جلوشان را
بگيريم.» به طرف اتاق جنگ رفت. اين محل هنوز فعال نشده بود. از سه روز
گذشته كه استاندار و معاونش محمد در اتاق جنگ مستقر شدند، اين جا مركز
تصميم گيريها به حساب ميآمد. با آن كه هنوز تيپهاي لشكر 92 زرهي خوزستان از آمادگي لازم برخوردار نبودند، اما فرماندهان ارتش تمايل داشتند
علاوه بر منطقه شوش و دزفول در ساير مناطق بادشمن روبرو شوند. با دخالت
استاندار و حضور نيروهاي داوطلب، جنگ شكل بهتري به خود گرفت و
نيروهاي مردمي نيز به كار گرفته شدند. حضوراين نيروها دركنار ارتشيها، به
آنها اميد ميداد و با انگيزه بهتري دل بكار ميبستند.
محمد وارد اتاق جنگ كه شد، كسي جز يك سرهنگ آنجا نبود. چند افسر ضد اطلاعات در حال تخليه اسناد سري بودند. خبر پيشروي تانكهاي عراقي تا سوسنگردهمه را غافلگير كرده بود. دشمن با بمباران پادگان لشكر 92 زرهي وضعيت اسف بار خوزستان را آشفته تر كرد، به همين خاطر تعدادي از نظاميان
عليرغم ميل باطني تصميم گرفتند محل اتاق جنگ را تغيير دهند. آن سرهنگ
و محمد تلفني اخبار ناگواري دريافت مي كردند. استاندار مضطرب وارد شد.
- پس چي شد؟ چرا تخليه كردند.
- ميگويند بايد تغيير مكان بدهيم.
- به كجا؟
- خارج از اهواز.
- اما هنوز چند ميليون نفر تو منطقه اند. ما نميتوانيم اينجا را منطقه نظامي اعلام كنيم. تا مردم هستند،هيچ كس حق جابه جايي ندارد.
استاندار گوشي را برداشت و شماره گرفت.
- الو جناب سرهنگ. اگر مقاومت كنيد، نيرو خواهد رسيد. ما جز مقاومت چاره اي نداريم.
- اين دستور رئيس جمهور است، قربان.
استاندار گوشي را گذاشت و مأيوس به محمد خيره شد. لحظه اي بعد محمد گفت:« بهتر است با دفتر امام تماس بگيريم. اگر محل اتاق جنگ عوض شود، وضع از اين كه هست، بدتر خواهد شد.»
استاندار شماره دفتر امام را گرفت. صفر به راحتي آزاد نميشد. چند بار تكرار كرد تا اين كه صدايي از گوشي شنيد. استاندار آرام شروع كرد. اوضاع وخيم خوزستان را گزارش داد و بعد با التماس درخواست كرد رئيس جمهور را متقاعد كنند كه دستور عقب نشيني را لغو كند. وقتي قول مساعد به او داده
شد، كمي آرام گرفت و همان جا نشست.
محمد از اتاق بيرون زد تا در محوطه قدمي زده باشد. چشمش به حسين
افتاد. حسين هنوز براي تأمين اسلحه نيروهاي داوطلب دوندگي ميكرد. محمد
را كه ديد، ايستاد. او محمد را از سال 52 ميشناخت. محمد دانشجويي بود كه
خوب سخنراني ميكرد و بسياري از دانشجويان مسلمان را همراهي ميكرد.
دو بار از دانشگاه اخراج شده بود و ساواك به او اجازه ي فعاليت در دانشگاه را نميداد. تا اين كه او را به سربازي اجباري فرستادند حسين چند بار ازاو خواسته بود كه براي تعدادي از جوانان سخنراني كند و او نيز با اشتياق پيشنهادش را پذيرفته بود.
محمد طي دو سال فعاليت در خرمشهر از اوضاع آن منطقه اطلاع كافي داشت. اين امر موجب شده بود كه در پست معاونت استانداري همكار خوبي براي استاندار به حساب آيد و بيشترين وقتش را روي مسائل جنگ بگذارد.
تلاش حسين براي او- كه به ياد سالهاي گذشته اش ميافتاد- دوست داشتني
بود و هنوز دوست داشت به نحوي كمكش كند. حسين به او كه رسيد،
بي مقدمه گفت:«هنوزهم موفق نشديم آن وعده اي كه براي تحويل اسلحه به ما
داده بودند را به جايي برسانيم.»
- آنهاكه در اين موارد كارشكني ميكنند، اعتقادي به حضور نيروهاي داوطلب
در امور جنگ ندارند. آنها با تفكري ديگر جنگ را دنبال ميكنند، حتي ازحضور من و استاندار در اتاق جنگ معترض هستند.
حسين اكنون بهتر ميتوانست دليل مخالفت بني صدر نسبت به دخالت استاندار در امور جنگ را تجزيه و تحليل كند. بني صدر درصدد بود براي اكثر شهرهاي خوزستان فرماندار نظامي انتخاب كند و استان را منطقه جنگي اعلام نمايد. در حالي كه هنوز ميليونها نفر در استان سرگردان بودند. استاندار با يك جريان مردمي مواجه بود كه نميتوانست منكر مشكلات آنها شود. هنوز تز زمين دادن و زمان گرفتن از طرف بعضيها زمزمه ميشد. به نظر ميرسيد اين تاكتيك دراين شرايط كاربردي نداشته باشد. او نيز مانند بسياري اعتقاد داشت،نه تنها نبايد مردم را از خوزستان خارج كرد، بلكه با ورود نيروهاي داوطلب در جنگ وضعيت جبهه ها بهبود خواهد يافت.
━•··•✦❁❁✦•··•━
ادامه دارد...✒️
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
۹۲