✨"قصّہ اسارت"✨
آن موقع، مردن مثل حالا سخت نبود؛ اما هرکس میرفت، گریههای بیصدایمان بسیار سخت بود. تازه، بعدش میگفتیم:
خـــوشا بہ حالش! شهید غریب، رفت بهشـــت...
عبدالله شب خوابید، صبح بیدار نشد.
چقدر طول کشید که سر و کلهی عراقیها پیدا شود و ببرندش قبرستان غریـــبِ اســــرا!💔
#پلاڪ