آنچہ در گمنام خواهید خواند:
_بی معرفت نباش
_از قافلهی متاهلا جانمونی...
یک لحظه چیزی به ذهنم خطور کرد
_سوزان داره میاد اینجا؟
_زنده زنده سر بریدن جذاب تره
به چشمهای بیرمقش چین داد
_الان داری وصیت میکنی؟
_باتوام جواب منو بدههه
_نگو که باید صبر کنیم..
میشد فهمید دل دلش غوغایی برپاست
از اینجا به بعد رو به من بسپرید...
#پلاڪ