صبح زود همین که از خانه بیرون زد گفت: "مسابقه میدیم از الان تا شب" در همین وقت، چشمش به دختری که از سر کوچه می‌آمد افتاد نگاهش را کج کرد و به شیطان گفت(: "فعلا یک هیچ - به نفع من💪😎"