رقیه‌های بابا حسین 🔹طبق رسم دیرینه، اول دیدار خصوصی است، در این دیدار‌ گریه دختر شهید قطع نشد، بلکه گریه هر لحظه جانگدازتر شد، او عاجزانه از مسؤولان معراج شهدا می‌خواست کفن پدرش را باز کنند. 🔹حال مگر بعد از ۶ سال چیزی از پیکر باقی مانده است، مسؤولان می‌ترسیدند دختر شهید تاب نیاورد، همه ذهن‌ها به سوی روضه رقیه (س) رفته بود. 🔹اما دختر شهید صادقی خواب دیده بود که پیکر پدر سوخته و استخوان‌ها نیمه سوخته است. با این حال برخلاف روال معمول معراج، مسؤولان کفن را مقداری باز کردند و بخشی از استخوان نیمه سوخته کتف شهید در دستان دختر شهید جای گرفت. همه نگاه‌ها به دختر بود و نفس‌ها در سینه‌ها حبس، اما این بار داستان پایانی دیگر دارد. 🔸️گزارش کامل را اینجا بخوانید @Fars_Zendegi