من اسباببازی نیستم!
«اون روز داشتم دیوونه میشدم. همهاش با خودم میگفتم ای کاش بلاکم میکرد، بعد خبر دومادیشو میذاشت؛ اما با کمال وقاحت و بعد از سه سال پارتنری، بدون اینکه حتی بهم بگه، با یه دختر دیگه که اتفاقاً دوست مشترکمون بود ازدواج کرد. تازه من استوریشو هم دیدم. میتونی حالم رو تصور کنی؟ سرخورده و تحقیر شده بودم و تصمیم به خودکشی گرفتم.»
این فقط یک روایت از دهها گفتوگویی است که با دختران و پسران ۱۸ تا ۲۵ ساله داشتهایم؛ جوانهایی که با رویای عشق وارد رابطههای پارتنری شده بودند اما پایان داستانشان چیزی نبود جز سردرگمی، بیاعتمادی و آشفتگی روانی.
پارتنر، شریک زندگی نیست؛ شریک لحظههاست و این تفاوت، دقیقاً همان چیزی است که در پایان، بسیاری را با حس فریبخوردگی، تنهایی و پشیمانی تنها میگذارد.
@fars_zendegi_ link