مُـؤَثِـر
داشت میرفت سمتِ مسجد... از در که رد میشد عَباش به
#میخِ_در
گیر کرد... با سینهای سرشار از غَم خَم شد میخ رو خطاب قرار داد؛
#زهرا
را زِ مَن گرفتی چگونه انتظار داری بمانم؟..
#ماهِ_به_خون_نشسته
...🥲💔