🔹نظرات همیشه کنار داستان یه شیرینی خاصی ایجاد میکرد ما طلبه پایه اول هستیم و دهه هشتادی قبل ورود به حوزه راجب ادیان دیگه و فرقه های مختلف تحقیق کرده بودیم تا حدی بشدت هم علاقه داشتیم و داریم که عقلانی و استدلالی یه چیزو قبول کنیم اتفاقی که افتاده تو حوزه ما رفتار و برخورد دوستان خیلی خوبه اما ما هم دم نزدیم از همه فکرایی که تو کله امونه😁 یکی از دلایل برخوردای خوب هم همینه ! یه برنامه ای داشتیم هرهفته، که دو ساعت برامون روشنگری میکردن، از چی؟ چرا ما اسرائیل رو نمیزنیم ، سپاه فلان و بهمانه و... خلاصه که ما اعصاب این صحبتارو نداشتیم( چون خیلی تند داشت برخورد میشد) و خیلی یواشکی کتابای شهید مطهری و کتابای دیگه میبردیم تو این برنامه و میخوندیم ... یبار متوجه شدن و بعد کلی سرزنش ، گفتن کسایی که به این حرفا گوش نمیدن نفوذین😐 همینقدر واضح و مستقیم😶 ماهم تو دوره تثبیت کتاب مممحمد ۱و ۲ رو خونده بودیم که با این حرفا آشنا باشیم ، لذا تاثیر نکرد و به راهمان ادامه دادیم و داریم ادامه میدهیم تا خدا چی بخواد😌 🔹سلام اقای جهرمی نمیدونم ارسالی مخاطبین همینجاهست یا نه من قبلا کلی از کتاباتونو خونده بودم حیفا ،حجره پریا ،نه ،اردیبهشت و... تا اینکه چند وقت پیش دوباره اومدم تو کانال تون خیلی تو نخ خریدن شمعون جنی بودم اما قسمت نشده هنوز از ۴ روز پیش شروع کردم به خوندن خط سوم خوندم امروز محمد۳ رو خوندم بعد محمد ۲ رو خوندم اصلا بدجوری دلم لرزید محمد۳ که همش سوالای خودم بود که هنوزم من باهاشون درگیرم هنوزم به هرکسی میرسم میگم چرا من باید شیعه باشم چون اینجا به دنیا اومدم من دوس دارم شیعه ای باشم که خودم انتخاب کرده باشم چرا باید نماز بخونم که مامانم ناراحت نشه خب خدا میگه اون نماز بخوره تو سرت ولی محمد ۲ اصلا یه جور دیگه بود ۵ قسمت اخرش من فقط زار زدم اقای جهرمی اجرتون با حضرت موسی 🔹سلام و عرض ادب حاج آقا حدودا ۱۵ سال پیش با بهائیت آشنا شدم از طریق یه بهایی چند تا از کتابهاشون رو خوندم حال صالح رو درک میکنم چون منم وقتی شروع کردم نفسم بند اومد و ترسیدم ترسیدم مرتد بشم اما توکل کردم به خدا کتابهاشون که شکر خدا چرت و پرت بود و خنده دار و پرونده بهائیت رو با جلد ۱۲ بحارالانوار بستم کم و بیش راجع به مسیحیت هم مطالعه کردم به یقین رسیدم که اسلام ما خیلی سرتر و بی نقصه اما متاسفانه تو اسلام موندم تو دفاع تمام قد از دینم تو دفاع جانانه و بدون لکنت حاج آقا لطفا بعد اینکه داستان شما تمام شد به تمام سوالاتی که توی ذهنتون بود و مطمئنا جواب قانع کننده و مستدلی ب اش دارین جواب بدین و بذارین امثال ما هم جواب متقن داشته باشیم 🔹سلام چجوری دلشون میومد به یه پسر مو مشکی غریب وکنجکاو شهرستانی بگن نفوذی 😑 چیطوری نفوذی ؟😬 اشکال نداره خودشون باترسها وسخت گیری ها و وسواسشون ضرر کردند وگرنه می تونستند بامحمد دوست بشن و اون شب رویایی درکتابخانه رو تجربه کنند می تونستند باهمدیگه برن اون دستگاه رو بخرند می تونستند یه جایی درجنگلهای مازندران پیداکنند وپاتوق درست کنند اونجاباهم دنبال جواب سوالهاشون باشند وکلی روزگارشون شیرین بشه اما حالا چی هی تلخی وشک وتردید و خودشیفتگی😏 من هنوز به بابای محمد فکر می کنم متوجه نشدم از پسرش راضی شد یانه 🔹سلام .طاعات قبول. داستان محمد رو تازه شروع کردم.عالیه. چقدر سخته با یه مشت آدم تعصبی و بی منطق آدم حشر ونشر داشته باشه. خدا حفظتون کنه.پس از همون اول حقجو و حق‌پژوه بودین که الانم کارتون گل کرده. این بهرام خشک‌مغز و سطحی نگر رو آدم دلش می‌خواد سرشو به تیزی دیوار سنگی بکوبه. چقدر اذیت شدین تا این سالها رو گذروندین وماشالا چقدر پشتکار داشتین. مویّد باشید. 🔹هادی دختران و پسرانِ لب دریا و کافی شاپ‌ها از جهنم به طرف بهشت خیلی باحال بود این تیکه😂😂😂.... یاد حسن روحانی افتادم 🔹سلام چقدر میپسندم این توجه شمارو... به طلبه ها و علاقمند ها انگیزه مطالعه میدید و کاملا در متن داستان کتب معتبر رو معرفی میکنید... احسنت به شما...منم بشینم کتاب هارو لیست کنم...فکر کنم در محمد های قبلی هم کتاب معرفی کردید...از اساتیدم بپرسم کدوم ها الان به دردم میخورن... پس صمدی آملی خوبه 😁☺️ چقدر حرف شنیدم ازش‌‌‌...ممنون. 🔹حاج آقا اونجا که از وضعیت مالی محمد نوشتید...با تمام وجود حس کردم 🥲 از خاصیت های ازدواج با طلبه پایه پنجم 😃 چقدر امشب دلم برا همسرم سوخت...خیلی نداری و شرمندگی کشید اما خدا می‌دونه میتونم قسم بخورم...نذاشت کسری ببینم...از خودش می‌زد برای من... چقدر بهم مثل فقرا نگاه کردن....یادمه تو جمع فامیل، یکی از خانمای بزرگ فامیل رو صندلی تکیه زده رو عصاش وقتی همه رو زمین نشسته بودن یهو بهم گفت دختر روزی نمی‌خوری انقد لاغری؟!!😒 ولی من به اینکه با یک طلبه ازدواج کردم راضی بودم. خدا همه شمارو حفظ کنه..‌