بهشت قطعه ای از تربت زمینت بود
و عرش آینه ای از دل یقینت بود
فرات کوفی ، ابوحمزه ثمالی ها
زیاد از این صلحا توی آستینت بود
صدای آیه ترتیل تو که می آمد
خدا هم عاشق اصوات دلنشینت بود
هزار رکعت هر شب نماز می خواندی
نماز یکسره مهمان شب نشینت بود
هزار دسته ملک در صف عبادت تو
گدای روز و شب زین العابدینت بود
همیشه خاطره عمه در دلت می سوخت
و عکس قافله در چشم نازنینت بود
در آن غروب که عمه اسیر اعدا شد
دل تو خون و شد و سجاده تو دریا شد
@nabkotah110