سیـد مهدی قـوام روزی از مجلس روضه سمت خـانه برمیگردد ، میشنود شخصی داد میزند آی مـردم بیایید یـخ های مـنو بخرین، این‌همه سرمایه‌ی منه، ام داره آب میشه و از بین میره… وقتی سید این صحنه را میبینه همه یخ هـای آن مـرد را مـیـخـره و خـودش هـم میشینه کـنار دست اون مـرد یخ فـروش شروع میکنه به کردن… مـرد یخ فـروش میپرسد شما چـرا گـریه میکنید؟ سیـد میفـرمـاد تـو با ایـن کارت درس بـزرگی به مـن دادی . تـو یـخ‌ هات داشت آب میشد ایـن همه داد زدی گریه کردی . من چکار کنـم که عمرم شد @nabkotah110