ماجرای شنیدنی عبد فرّار
عبد فرّار از اراذل و اوباش نجف اشرف بود که مردم او را در ظاهر، احترام میکردند تا از آزار و اذیت او در امان بمانند. در یکی از شبها که آخوند ملاحسینقلی همدانی از زیارت حضرت امیر علیه السلام باز میگشت بدون هیچ توجهی از کنار او گذشت. این بیتوجهی آخوند بر عبد فرّار سخت گران آمد.
گفت: هی! آشیخ! چرا به من سلام نکردی من عبد فرارم
آخوند ملاحسینقلی به او گفت: عبد فرّار! افررتَ من اللهِ ام من رسولهِ؟
(تو از خدا فرار کردهای یا از رسول خدا؟)
فردا صبح، آخوند ملا حسینقلی همدانی درس را تمام کرده، رو به شاگردان نمود و گفت: امروز یکی از بندگان خدا فوت کرده هر کس مایل باشد به تشییع جنازه او برویم.
عدهای از شاگردان آخوند به همراه ایشان برای تشییع حرکت کردند. ولی با کمال تعجب دیدند آخوند به خانه عبد فرار رفت .
همسرش گفت: نمیدانم چه میشد؟ او هر شب دیر وقت با حال غیرعادی و از خود بیخود منزل میآمد، ولی دیشب حدود یک ساعت بعد از اذان مغرب و عشاء به منزل آمد و در فکر فرو رفته بود و تا صبح نخوابید و در حیاط قدم میزند و با خود تکرار میکرد: عبد فرار، تو از خدا فرار کردهای یا از رسول خدا؟! و سحر نیز جان سپرد!
عدهای از شاگردان آخوند فهمیدند این جمله را آخوند ملاحسینقلی همدانی به او گفته است و تاثیر کلامش باعث عاقبت به خیری او شد ....
@nabkotah110 کانال نکته های ناب