سنگی به پیشانی حضرت خورد، حضرت پیراهن را بالا گرفت تا خون پیشانی را پاک کند، ناگاه تیر سه شعبه‌ای آمد؛ به قلب امام حسین نشست... تیر را از پشت بیرون کشید، خون از قلب فوران کرد... دست را زیر چشمه‌ی خونش گرفت؛ خون قلب خود را به آسمان پاشید... یک قطره‌اش به زمین برنگشت! آسمان سرخ شد... دوباره دست را پر خون کرد و محاسن خود را خونین... آه، فرمود: ”اینگونه به خون خضاب خواهم بود تا جدم رسول خدا را ببینم و بگویم: فلان و فلان مرا کشتند“ مقتل الحسین (خوارزمی سنّی‌مذهب)، جلد۲، صفحه۳۹) @nabkotah110 کانال نکته های ناب