«یک موعظهٔ زیبا»
یك «نامه» از راه دور بدست «ابوذر»
رسيد و شخصى «تقاضاى موعظه» كرده بود.
ابوذر يك جمله نوشت و آن اینکه؛
با كسیكه «بيش از همهٔ مردم» او را دوست دارى، «بدى و دشمنى» مكن. جواب نامه را فرستاد، آن شخص نامه را خواند، ولی متوجّه «مقصود ابوذر» نشد.
با خود فکر کرد که اين چه نصیحتی
است که ابوذر کرده است.!؟ مگر کسی با «دوست خود» دشمنى میكند که ابوذر بمن چنین سفارشی کرده است.!!!؟
از طرفى میدانست كه گويندهٔ اين كلام ابوذر است و او فردی نیست که حرفی را «نسنجیده» و «بدون حساب» بر زبان بیاورد.
چاره ای نداشت جز اینکه از ابوذر بخواهد تا «نصیحتش» را توضيح دهد.
ابوذر نوشت؛ مقصودم،
از «محبوبترين افراد»، «خودت هستى»،
پس هیچگاه با خودت که از همه بیشتر،
دوستش میداری، «دشمنى و بدی نكنی.»
چون هر گناهی كه انسان میكند،
«صدمه اش» بر «خودِ او» وارد میشود
و در حقیقت گنهکار با «انجام گناه» در حال دشمنی کردن با «شخص خودش» میباشد.!!!
@nabkotah110 کانال نکته های ناب