☆☆☆
تاریخ کربلا را که میخوانیم، با خود میگوییم مگر ممکن است سپاهی به این بزرگی به قصد ریختن خون حسین(علیهالسلام) به کربلا رفته باشند؟! کسانی که مسلمان و متشرع بودند؛ پیامبر خدا(صلياللهعلیهوآله) و اهل بیت ایشان(علیهمالسلام) را میشناختند و میدانستند حسین(علیهالسلام) فرزند علی و فاطمه(علیهماالسلام) است. شاید با خود گفتند حسین و یزید هر دو مسلماناند؛ برای دنیایمان بهتر است که طرف خلیفه را بگیریم! شاید با خود گفتند ما که کاری نمیکنیم؛ تیری نمیاندازیم؛ شمشیری نمیکشیم؛ فقط میرویم که حضور داشته باشیم!
شاید همۀ افراد سپاه یزید نمیدانستند ظهر عاشورا چه خواهد شد. فکر نمیکردند خون ولیّ خدا ریخته میشود. نمیدانستند برای بریدن سر مبارک حضرت، رقابت میشود و بر سم اسبها نعل تازه میزنند. شاید همۀ آنها حتی تصور نمیکردند که شقاوت، تا غارت انگشتر و گوشواره و آتش زدن خیمهها پیش برود؛ ولی همانها، کارهایی را که فکرش را نمیکردند، مرتکب شدند.
ما از حقیقت آن واقعۀ عظیم درکی نداریم؛ اما همینقدر میدانیم که اگر آن روز شمر کشته میشد حق مسلمانی را در تشییع و تدفینش ادا میکردند؛ اما با ولیّ خدا که برترین مخلوق روی زمین است، آن شد که خواندهایم و شنیدهایم!
پس نافرمانیهای کوچکمان را جدی بگیریم؛ هوای نفس و امیال دنیاییمان را جدی بگیریم، اگر پای شیطان درون، به قلبمان باز شود، کمکم قبح بدیها در نظرمان کمرنگ شده و به انجام عمل بدتر راغب میشویم و هیچ استبعادی ندارد که ببینیم در مقابل امامزمانمان صف کشیدهایم!
همه جا کربلاست و صحنۀ انتخاب بین حق و باطل، هر لحظه برپاست. مبادا گاهِ یاری ولیّ خدا برسد و ما همچنان اندر خم کوچۀ آرزوهای کوچکمان سرگردان باشیم! نیاید روزی که امام بیاید و ما هنوز نفهمیده باشیم که هدف خلقت ما چیزی جز یاری او نبوده است. نکند بیاید و قلبمان مهمترین انتخابش را فراموش کند...
@nabkotah110 کانال نکته های ناب