مردم بغداد در انتظارِ آقااسماعیل
(قسمت چهارم)
سید که از تصمیمِ دوستش خیلی خوشحال به نظر میرسید، «التماس دعا»یی به دوستش گفت و او را بدرقه کرد.
اسماعیل هم، لباسها و پولهايي را که همراه خود آورده بود، پیش سيّد گذاشت و به سمت سامرّا، روانه شد ...
مستقیم به حرم، مشرّف شد و با جانی خسته و روحی امیدوار به فضل امامان، زيارتنامه خواند و به سرداب مقدّس رفت.
او که سالهایِ سال، رنجِ بیماری، رهایش نکرده بود. به درگاه خدای مهربان، تضرّع و ناله کرد و با چشمانِ اشکبار، شِفای بیماریاش را از امام زمان خواست.
پارهاي از شب گذشته بود که از آنجا بیرون آمد.
آقااسماعیل تا پنجشنبه همان هفته، در سامرّا بود.
روزی از روزها که در کنار دجله رفته بود تا غسل زیارتی کند و با لباس پاک، برای زیارت برود، با منظرهای عجیب روبرو شد...
ادامه دارد
📚برگرفته از: کتابِ
#برگردانِ_روانِ_تشرّفات منقول در کتاب گرانسنگ «منتخب الأثر فی الإمام الثّانی عشر علیهالسلام» (ویژه کودکان و نوجوانان)/تألیف محسن اکبری شاهرودی
🔰 به كانال نُورُ البَصَرِ في مُنتَخَبِ الأَثَرِ بپیوندید:
🌐
https://eitaa.com/noorolbasar