هدایت شده از بر پا
منطقه قرمز ۴ 🔹شب که میشود خیال میکنی همه خوابیده اند و لابد کاری نیست. بیشتر چراغها خاموش است. من هم به همین خیال بودم که پرستار گفت یک سر به اتاقها بزن ببین کسی کاری نداشته باشه. در اتاقها سرک میکشیدم که دیدم یک پیرمرد توی خواب نفس نفس میزند، صورتش کبود شده بود، دویدم پرستار را صدا کردم. چند تایی ریختند دور و برش اکسیژنش را وصل کردند، فشارش را گرفتند، نمیدونم چه کارهایی کردند که رنگ و رویش عادی شد. 🔹شب در هر اتاقی که میروی یکی بیدار است یا آب میخواهد یا میگوید پشتم را ماساژ بده. یا ضربه هایی آرام به پشت او که نفسش راحت تر برود و بیاید. 🔹از همه جالبتر بیماری بود که اصرار داشت موبایلش را به برق بزنیم که خاموش نشود، چرا؟ چون منتظر بود کسی زنگ بزند. منتظر بچه هایش بود. اینجا همه دلهایشان رقیق است، زود سیمشان وصل میشود. زود با خدا حرف میزنند و درد دل میکنند. اینجا ملکوت به زمین نزدیک تر است. 🔹اینجا همین که به بیمار سر میزنی آثار خوشحالی را میتوانی مشاهده کنی. اینها پیرمرد و پیرزن هستند. حساسند. بچه هایشان هم که نباید بیایند قرنطینه اند. پرستارها هم انصافا توان ندارند میبرند، کمک لازم دارند. برای همین اینجا یک سخن آرام کننده، یک لیوان آب، کمی مالش شانه ها، آثار عجیبی دارد. 🔹خوب که چرخ زدم، دیدم در خروج اضطراری باز است، از در که خارج شدم، چشمم به گنبد و گلدسته های حرم افتاد. 🔹یا حضرت معصومه، بی بی جان، شب جمعه است، لیله الرغائب است، این مردم درد دارند، نفسشان بیرون نمیآید، بچه هایشان، نوه هایشان چشم انتظارند. بی بی جان تو هستی نه؟ دلهای شکسته این مردم را ببین؟ لبهایی که هنگام درد جز ذکر شما را نمیداند. خانم سایه تان به سرمان مستدام.... @ali_mahdiyan