ولی خسته بودیم و یاران همدل...
شاید این متن مؤدبانهترین و آرامترین متنی بود که میتوانستم در این شرایط بنویسم، تازه بماند که بخشهایی از متن هم با نظر اهل مشورت، جرح و تعدیل شد...
لغوکردن چنین برنامهای، آن هم در این شرایط زمانی، باعث شد تا
کمی، کمی و تنها کمی، از تلخی جام زهری را که امام نوشید، احساس کنیم...
حقیقتاً از همه عزیزانی که برای حضور در این گردهمایی زحمت کشیدند، با تمام وجود عذرخواهی میکنم و از برادران عزیزم که روزهاست برای برپایی هرچه بهتر این برنامه زحمت میکشند، کمال تشکر را دارم...
باز هم باید «ولی خسته بودیم و یاران همدل» بخوانیم و با هم زمزمه کنیم:
مریز آبروی سرازیر ما را
به ما بازده نان و انجیر ما را
خدایا اگر دستبند تجمّل
نمیبست دست کمانگیر ما را
کسی تا قیامت نمیکرد پیدا
از آن گوشه کهکشان تیر ما را
ولی خسته بودیم و یاران همدل
به نانی گرفتند شمشیر ما را
ولی خسته بودیم و میبرد توفان
تمام شکوه اساطیر ما را
طلا را که مس کرد، دیگر ندانم
چه خاصیتی بود اکسیر ما را
✍
#رحیم_آبفروش
@qoqnoos2