«شرمندگی» ۱از۲ بین اوراق مقاتل، روضه شرمندگی، سخت‌ترین و جان‌کاه‌ترینِ روضه‌ها بود... روضه خیمه مشک‌ها و بچه‌ها، روضه مشک و تیر و آب... روضه شرمندگی عباس مقابل حسین، حسین مقابل رباب... انگار شرمندگی، رنگ بخشی از اوراق مقاتل بود... رنگ بخشی از وقایع تاریخ... روضه‌ها و‌ روایت‌ها را می‌خواندیم و می‌شنیدیم، گمان هم می‌کردیم که می‌فهمیم، اما... ▫️▫️▫️ در گذر زمان، در هر واقعه‌ای این روضه تازه می‌شد... برگ‌های تاریخ ورق خورد و خورد و رسید به دورانی که شاید عمق این شرمندگی را کم‌تر کسی مانند امام درک کرده بود... آن روزها که در بالکن حسینیه جماران، چشم‌درچشم مادران شهداء، می‌نشست و برای‌شان قصه عاشورا را بازگو می‌کرد... در روزهای جهاد اکبر، خداوند باب جدیدی را برای فهم عمق دردهای تاریخی انسان برای ملت ما باز کرد... جنگ دانشگاهی شد به وسعت این سرزمین... ▫️ بعدتر هم شاید در همین روزها که گذشت کم‌تر کسی مانند آقا این روضه را درک کرده باشد، آن‌گاه که خانواده شهدای مدافع حرم را در اتاق کوچک حسینیه امام دور خود جمع می‌کرد و بچه‌هاشان را در آغوش می‌گرفت... شاید روز ترور هنیه، شاید روز اشغال سوریه، شاید روز شهادت سید، شاید... قد فهم ما هرچه‌قدر هم بلند شود، به قامت بلند درک او از این معنا نخواهد رسید... ▫️▫️▫️ کمی آن‌سوتر، در چشمان خون‌گرفته مردانی که نعش فرزندان‌شان را در آغوش می‌فشارند، می‌توانی رد این شرمندگی را به خوبی ببینی... در ضجه‌های ام‌عطیه که خداوند بعد از سال‌ها عطیه را به او و همسرش، اعطاء کرده بود، می‌توانی سوز این شرمندگی را به خوبی بشنوی... ▫️▫️▫️ شاید رشحات رقیقی از این روضه را، پدرانی که سر ماه هرچه جمع و تفریق می‌کنند، چیزی از شرمندگی‌شان دربرابر هم‌سرشان کم نمی‌شود، بهتر درک می‌کنند... آن‌گاه که نظام محاسبات‌شان، گاه جواب خواسته‌های کوچک دخترک خردسال‌شان را هم نمی‌دهد... ▫️▫️▫️ بچه‌ها امسال را طوفانی شروع کردند، اگرچه آرامش این دریا را به خاطر ندارم، اما این‌بار موج روی موج بود... از قبل ماه مبارک خیز برداشته بودند، رمضان «هم‌سفره با آسمان» شدند و «سفره‌ای به وسعت ایران» پهن کردند، به امید این‌که کسی گرسنه سر بر زمین نگذارد... از آن‌سو جمع دیگری مجاور حریم رضوی شدند تا آن‌چه در چنته داشتند برای اربعین امسال بریزند روی میز... حتی بعضی‌ها، شب سال تحویل، نتوانستند کنار خانواده باشند... برای اولین‌بار توانستند در شب‌های پایانی رمضان، اردوی تشکیلاتی کربلا را راه بیاندازند... و همان‌جا هم‌عهد شدند که امسال کمربندها را محکم‌تر از گذشته خواهند بست... از کربلابرنگشته، راهی «سفینةالنجاة» شدند و بزرگ‌ترین رویداد هنری‌رسانه‌ای کشور را با حضور حدود ۱۱۰۰ هنرمند هیأتی، با دستان خالی، آبرومندانه و مقتدرانه برگزار کردند... ۱۱۰۰ نفرِ واقعی و نه گزارشی و نمایشی! ۱۱۰۰ نفر هنرمند هیأتی، نه... رسالات و احداث و مستند و یادنامه آقاسیداحمدشمس و ستایش‌گران خورشید و نمایشگاه کتاب بماند... الی‌الحبیب و احلی و محیا و همایش محرم و... هم بماند... این فصل منتهی به محرم، اوج کار ماست... سال‌هاست این‌گونه است... قصه امروز و‌ دیروز نیست... ▫️▫️▫️ در هر نهاد و سازمان و ارگان و مجموعه و خرابه و طویله‌ای بود، بعد از این همه زحمت و جِدّ و جهد، بچه‌ها را جمع می‌کردند و ضمن تقدیر و تجلیل، پاداش و صله و هدیه‌ای هم می‌دادند... شاید هم یک مرخصی تشویقی کنارش! حالا مرخصی که نه... اما باقی باید هم همین‌طور باشد... ادامه دارد... ✍️ ▫️@qoqnoos2