📌 دعوت روایت دیدار/ روایت اول صبح جمعه... انگار صدای زنگ موبایلم فراخوان یک خبر مهم بود. - اَلو... - شما برای دیدار با مقام معظم رهبری دعوت شدید، تمایل دارید به این سفر برین؟! خدایا چی می‌شنوم،دیدار با رهبری؟! - بله با افتخار، - چهارم حرکت داریم، آماده باشید... خبر دیدار به گوش همسایه‌ها رسید. بغض‌ها و آه حسرت همسایه‌ها آدم را از خود بی‌خود می‌کرد. نامه‌ها یکی یکی به دستم رسید، و از همه زیباتر نامه دخترم فاطمه ضحا با اون عشق زلال کودکانه‌اش. و امروز چهارم تیرماه است. دست از پا نمی‌شناسیم، قرارگاه عاشقان ولایت برای حرکت کاروانی، در مصلای بجنورد بود. هرکس وارد مصلی می‌شد چشمانش دنبال آشنا می‌گذشت، دنبال دوست و رفیق همراه. از ذوق و شوق این سفر، افراد حاضر محکم هم‌دیگر را بغل می‌کردند، انگار همه می‌خواهند عشق و اشتیاق این دیدار را با گرمای ارادتشان به هم منتقل کنند. لیست مسافران از تریبون خوانده می‌شد؛ اتوبوس شماره ۱، ۲، ۳... و مسافران اتوبوس شماره ۲۹: خانمِ، آقایِ ... اسم من هم از بلندگو اعلام شد. در خروجی مصلا زائران را در پناه قرآن به خدا سپردند و کاروان حرکت کرد. عباسی | از دوشنبه | ۴ تیر ۱۴۰۳ | ساعت ۱۶:۰۰ | مصلای امام ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا