شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ چهل و دو: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ ...خیلی دوست داشتم با مریم به این سفر معنوی بروم
شمارهـ چهل و سه: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ ...این گونه بود كه بخاطر شهید علمدار رفتم برای ثبت نام. موقع ثبت نام وقتی اسم مرا پرسیدند مکث کردم و گفتم: زهرا، من زهرا علمدار هستم. بالاخره اول فروردین ۱۳۷۸ بعد از نماز مغرب و عشاء با بسیجی ها و مریم عازم جنوب شدیم. كسی نمی دانست كه من مسیحی هستم به جز مریم. در راه به خوابم خیلی فكر كردم. از بچه ها درباره ی شهید علمدار پرسیدم، اما كسی چیزی نمی دانست. وقتی به حرم امام خمینی (ره) رسیدیم، در نوار فروشی آنجا متوجه نوارهای مداحی شهید علمدار شدم. كم مانده بود از خوشحالی بال در بیاورم. چند نوار مداحی خریدم. در راه هر چه بیشتر نوارهای او را گوش می دادم بیشتر متوجه می شدم كه آقا چه فرمودند. 🌷 در طی چند روزی كه جنوب بودیم تازه فهمیدم اسلام چه دین شیرینی است و چقدر زیباست. وقتی بچه ها نماز جماعت می خواندند، من كناری می نشستم، زانو هایم را بغل می گرفتم و گریه می كردم. گریه به حال خودم که با آن ها از زمین تا آسمان فرق داشتم. شلمچه خیلی باصفا بود، حس غریبی داشتم. احساس می كردم خاک شلمچه با من حرف می زند. با مریم كه آنجا فهمیدم خواهر سه شهید است، گوشه ای می رفتیم و شروع به خواندن زیارت عاشورا كردیم. او با سوز عجیبی می خواند و من گوش می دادم، انگار در عالم دیگری سیر می كردم. یک لحظه احساس كردم شهدا دور ما جمع شده اند و زیارت عاشورا می خوانند، منقلب شدم و یکباره از هوش رفتم. در بیمارستان خرمشهر به هوش آمدم و مرا به كاروان برگرداندند... 🔴 (ادامه دارد) ✅ شبهای جمعه خاطرات 🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است. 💠با ما همراه باشید💠 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir