شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ چهل و نه: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ خیلی با هم رفیق شده بودیم. کار خاصی هم در منطقه
شمارهـ پنجاه: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ تمام اخلاق و رفتار سید مجتبی درس بود، همه كارهایش برای ما آموزنده بود. فراموش نمی كنم اولین باری که او را دیدم سال ۱۳۶۵ در هفت تپه و گردان مسلم بود. سید از نیروهای گروهان سلمان بود، رفتار و ظاهرش برایم جالب بود. همیشه تمیز و آراسته، پیراهن سرشانه دار، شلوار شش جیب، کلاه کوچک مشکی و شال سبز نشانه ظاهری او بود، فوتبال هم خیلی خوب بازی می کرد. سید هیبت عجیبی داشت، چهره ای نافذ و گیرا داشت. با یک نگاه انسان را جذب می کرد. صدای او در مداحی سوز عجیبی داشت. همین عوامل باعث می شد همه تقاضای حضور در گروهان سلمان را داشته باشند. بعد از آن ایام، دیگر سید را ندیدم تا جنگ به پایان رسید. من در خوزستان در مقر تیپ سوم لشکر ۲۵ کربلا بودم. 🌷 اواخر سال ۱۳۶۷ بود، پس از بهبودی سید، او هم به خوزستان آمد. سید در اطلاعات عملیات لشکر مشغول شد. البته اوایل کار پیش هم نبودیم. مدتی بعد او هم به تیپ سوم آمد. سعی می کردم یک لحظه از او جدا نشوم. تمام اخلاق و رفتار او برای من درس داشت. بسیار در من تاثیرگذار بود. هیچ گاه ندیدم که ما را به کاری امر و نهی کند، بلکه همیشه غیر مستقیم حرفش را می زد؛ مثلاً، آخر شب می گفت: «من می روم وضو بگیرم. در روایات تأکید شده کسی که با وضو بخوابد شیطان به سراغ او نمی آید و ...» ناخودآگاه ما هم ترغیب می شدیم و به همراه او برای وضو گرفتن حرکت می کردیم. ✅ شبهای جمعه خاطرات 🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است. 💠با ما همراه باشید💠 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir