eitaa logo
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
2.1هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
4.5هزار ویدیو
159 فایل
•|به‌نام خدا|• 《به فکر مثل شهدا مردن نباش به فکر مثل شهدا زندگی کردن باش》 شهید‌ابراهیم‌هادی کپی❗️حلالت رفیق ولی برای شهادتمون و فرج آقا دعا کن شروع‌ما←¹⁰مهر¹⁴۰¹🍃 شروط🌸↓ @sabke_shohadaa_short کانال‌محفل‌هامون🌱↓ @mahfe_l کانال‌خدمات🌿↓ @ww0403
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•~❄️~• رمز پرواز🕊 یازهــراست.. این را من نمی‌گویم نگاه کن نگاهشان سکوتشان حتی نفس زدنشان هم عطر یاس دارد اصلا‌حضرت زهرایی‌ها شهید می‌شوند شـــک نکن! ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄️~• تا جمهورے اسلامے طرفدارانے دارد ڪه از ڪشته شدن نمی ترسند و حتے مرگ را آرزو میکنند،شڪست نخواهد خورد..! ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄️~• خوابش را دیدم، گفتم: چگونه توفیق شهادت پیدا کردی؟! گفت: از آنچه دلم می‌خواست، گذشتم..! •• شهید آرمان علی وردی •• ♥️ رفیق‌شهیدم💔 ممنونم ازت🤚✨ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
2.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخرین ویس شهید آرمان علی وردی💔
رفقا ی چند نفری میفرستید این طرف💔🚶‍♂ اگر بشیم ۱k تم میذارم از حرم امیر المومنین💚🍃 🌸 @mazhabijdn 🌸
8.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به زندگی فکر کن ! ولی برای زندگی غصه نخور دیدن حقیقت است ، ولی درست دیدن، فضلیت ادب خرجی ندارد ولی همه چیز را میخرد با شروع هر صبح فکر کن تازه بدنیا آمدی مهربان باش و دوست بدار و عاشق باش شاید فردایی نباشد . شاید فردایی باشد ! اما عزیزی نباشد…🌺🍃
9.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید | چرا امام زمان(عج) اذن ظهور پیدا نمی‌کند⁉️ 💯 تاوان اینکه از کنار گناه ساده رد بشیم...
2.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرگز اجازه‌نده اسلحه‌ من بر زمین بیفتد همه‌ی آینده‌ی دنیا امروز به ما و آنچه كه می‌كنیم وابسته است.. 🕊 ♥️ @mazhabijdn
بسم الله الرحمن الرحیم شروع رمان
♥️ باشه مگه تو میزاری یادم بره ؟ زورگو بابا من نخوام بیام کی رو باید ببینم ؟ شقایق دندوناش رو نشون داد گفت: من و مریم رو بعد هم خوش و مریم شروع کردن به خندیدن درد بگیرید این حال و روز من خنده هم داره ، حالا هم به جای هرو کر بیاید بریم کلاس حوصله غرغر ی استاد دیگه رو ندارم تمام سه روز گذشته با غرغر کردنای من به جون مریم و شقایق گذشت اما مرغشون یک پاه داشت که باید حتما منم همراهشون برم آخر هم حرف ، حرف اونا شد کلافه نگاهی به ساعت انداختم دقیقا سه ساعت بود که منتظر رسیدن اتوبوس‌ها بودیم ولی خبری نبود که نبود مریم من ده دقیقه دیگه بیشتر نمی‌مونم اگه نیان رفتم گفته باشم مریم: _ اه باز شروع کردی بابا گفتن تو راهن دارن میان چند ماهه به دنیا آمدی تو چند ماهه چیه سه ساعت علاف تو شدم... هنوز حرفم تموم نشده بود که امیرعلی به جمع نزدیک شد و گفت: خانمها آقایون لطفاً اینجا جمع بشید تا گروه بندی کنیم اتوبوس‌ها رسیدن همینطور که زیر لب غر میزدم با مریم و شقایق به جمع پیوستیم دوباره صدای امیر علی بلند شد : امیرعلی: لطفاً اسامی خواهرانی که میخونم سوار اتوبوس اول بشن شروع کرد به خوندن اسامی ، منو مریم و شقایق توی گروه اول بودیم و مسئولیت اتوبوس گروه اول با امیرعلی بود ، اینم از شانسه منه که باید تو سفرم کنار این نچسب باشم ولی چه باید کرد