غلامرضا همانطور که میخواست به شهادت رسید
یکی از دوستانش لحظه شهادت را برایم تعریف کرد. گفت: ما ۴۰ نفر بودیم که همه را بردند برای آرام کردن شهر. تقسیم بندی شدیم. ما را بردند در پاساژی که خیابان تاناکورا بود. با فاصله یک متر یک متر ایستادیم تا اگر تیراندازی شد شهید کمتری بدهیم.
دوستش قسم خورد و گفت: غلامرضا را گذاشتیم آخرین نفر که کمتر در خطر باشد، اما یکی از اغتشاشگران شروع کرد به حالت دایره تیراندازی کرد. الهی دستش بشکند، تیری هم زده بود بین دو ابروی غلامرضا و سپس یک موتوری آمد و فرار کرد.
بعد برایم تعریف کرد: حاج خانم! دیروز غلامرضا در بین دو نماز گفت: یا حضرت زهرا(س) مادرم مرا بیمه شما کرده، دلم میخواهد وقتی شهید میشوم همه ریشم خونی شود. با شنیدن این حرفها گفتم: خدایا! راضی هستم به رضای تو. امانتی بود که داد و گرفت.
#زندگینامه
#شهید_غلامرضا_بامدی
زندگینامه شهید بامدی و اگر علاقه دارید میتونید برید توی سایت کامل بخونید
قشنگهه👌🏼
_
یَاکَهِفيحینَتُعْیِینِيالْمَذَاهِبْ !.
پناهمنیوقتیهرراهیخستہاممیکنہ ..
#رفیقشهیدم🌿
آرِزویَـم شّهـٰادَت🕊
_
کـربلایَم ببری یا نبری، حرفی نیست..
تو نگیر از من ِبیچاره حُسین گفتن را(؛
آرِزویَـم شّهـٰادَت🕊
___
امسال اربعیـن،
کجا برم. . .!؟
چه خاکی به سـَرم کنم(:!؟
و چه زیباست آن
بندهای که بخاطر ِ
خدایش از گناهانی
که میتواند مرتکب
بشود، حذر میکند .
شهید ابراهیم هادی .