eitaa logo
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
1.2هزار دنبال‌کننده
740 عکس
85 ویدیو
2 فایل
کانال رسمی مدّاحِ اهل بیت پاسدار شهید حاج سیّد مجتبی علمدار زیر نظر خانواده ی محترم شهید ولادت: ۱۳۴۵/۱۰/۱۱ اذان صبح شهادت: ۱۳۷۵/۱۰/۱۱ اذان مغرب تارنما: shahidalamdar.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ هجده: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ پس از شهادتش به خوابم آمد و گفت: «برو به فلانی بگو ا
شمارهـ نوزده: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ آمده بود جلوی درب بیت الزهرا می خواست سید را ببیند. صدایش کردم آمد جلوی درب و گفت «بفرمایید!؟» آن خانم گفت: «من رو می شناسید؟!» سید هر وقت می خواست با خانمی صحبت کند سرش را بالا نمی آورد. آن روز هم همین طور، سرش پایین بود و گفت: «خیر.» گفت: «دو تا پسر دارم که ظاهراً چند وقته با شما آشنا شدند. دوقلو هستند و هفده سال سن دارند.» سید گفت: «بله، بله، حال شما خوبه؟» آن مادر ضمن تشکر گفت: «من باید مطلبی رو بگم. امیدوارم من رو ببخشید.» بعد ادامه داد: «خانواده ما هیچ کدام اهل مذهب و دین و ... نیستند. 🌷 مدتی پیش بچه های من موقع فوتبال با شما آشنا شدند. توی خانه هم از شما زیاد تعریف می کردند، من فکر کردم شما مربی فوتبال و ... هستید. من چند وقتی هست که می بینم رفتار و اخلاق بچه های من تغییر کرده! روز به روز برخورد بچه ها، با من و پدرشان بهتر از قبل می شد. مدتی بود که می دیدم این بچه ها توی اتاقشون هستند و کمتر پیش ما می آیند. یک روز از لای در مشاهده کردم که دوتایی دارند نماز می خونن، خیلی تعجب کردم. خیلی هم شرمنده شدم که بچه های من از من خداشناس تر شدند.» مدتی رفتار و اخلاق پسرها رو زیر نظر داشتم، تا اینکه فهمیدم بعضی از روزها به مکانی می روند و آخر شب بر می گردند. فکر کردم باشگاه می رن، اما وقتی بر می گشتند چشم هایشان کبود بود. معلوم بود که خیلی گریه کرده اند! ناراحت بودم. گفتم شاید کسی اون ها رو اذیت می کنه. برای همین چادر خانم همسایه را قرض گرفتم و امروز آن ها را تعقیب کردم. فهمیدم که به اینجا آمده اند، به بیت الزهرا. از همسایه ها پرسیدم:“اینجا كجاست؟! گفتند: حسینیه است. جوان ها می آیند و سخنرانی و مداحی دارند. مسئول اینجا هم نامش آقا سید علمدار است”. من هم نام شما را شنیده بودم برای همین اینجا ماندم و تا آخر هیئت را گوش کردم. مطمئن شدم خدا دست بچه های من رو گرفته، برای همین اومدم از شما تشکر کنم و بگم بیشتر مراقب بچه های من باشید. همان موقع دو قلوها از در بیرون آمدند. با تعجب مادرشان را دیدند که با سید در حال صحبت است. سید جلو رفت و دست انداخت گردن هر دوی آن ها و گفت: «حاج خانم، بچه های شما عالی اند، این ها معلم اخلاق من هستند. خدا این ها رو خیلی دوست داره. ما هم که کاره ای نیستیم. این بچه ها باید ما رو یاری کنند.» چند روز بعد دوباره همین مادر را دیدم. آمده بود تا سید را ببیند. سید جلوی در آمد. مادر، یک دسته اسکناس که داخل پاکت بود به سید داد و گفت: «کل پس انداز من همین سی هزار تومن هست که آوردم برای بیت الزهرا. من هرچه دارم از شما دارم شما هم هر طور می دانید خرج کنید.» 🌷 سید تشکر کرد و مبلغ را به مسئول مالی هیئت تحویل داد. این دو نفر بعدها از بهترین نیروهای هیئتی شدند. ✅ شبهای جمعه خاطرات 🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است. 💠با ما همراه باشید💠 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
👆👆👆 ویژه برنامه جشن بزرگ غدیر در بیت شهید علمدار "تجمع هیأت های مذهبی ساری" 🔴 چهارشنبه ۷ شهریور ٩٧ / ساعت ۲۱ بخش هشت، خیابان پیروزی، پیروزی ۱۳ (شهید علمدار) 🆔 @shahidalamdar_ir
🌸 از ولای مُرتضی دل را چراغان می کنیم بـا علی بار دگر تجدید پیمـان می کنیم... 🍃 فرا رسیدن عید سعید غدیر مبارک باد 🔻🔻🔻🔻 🌹 کانال رسمی شهید علمدار 🆔 @shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ نوزده: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ آمده بود جلوی درب بیت الزهرا می خواست سید را ببیند.
شمارهـ بیست: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ معمولاً شب ها در شلمچه، کنار سنگر و در تاریکی، نظاره گر آسمان بودیم. درآن شرایط دشمن هم دیدی بر ما نداشت شبی تعدادی از دوستان به حلقه ما پیوستند شروع به صحبت کردیم. بحث به ولایت فقیه کشیده شد. یکی از بچه ها درباره اختیارات ولی فقیه نظرش را گفت بعد با مخالفت شدید جمع حاضر روبه رو شد. تنها کسی که به او اجازه داد تا ادامه مطلب خود را بگوید فرمانده ما، یعنی سید مجتبی، بود. 🌷 پس از اتمام صحبت های او، سید که تا آن لحظه خوب گوش می داد دیدگاه های خود را بیان کرد. چنان منطقی صحبت کرد که با صحبت های سید نظرات آن فرد هم تغییر کرد. همه ما هم استفاده کردیم. برای ما خیلی جالب بود، کسی در کسوت فرماندهی، هم سطح معلومات بالایی داشته باشد، هم در مواجه با نظرات دیگران این اندازه شرح صدر نشان دهد و به عقاید دیگران احترام بگذارد و در عین حال به فکر اصلاح هم باشد. ✅ شبهای جمعه خاطرات 🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است. 💠با ما همراه باشید💠 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ بیست: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ معمولاً شب ها در شلمچه، کنار سنگر و در تاریکی، نظاره
شمارهـ بیست و یک: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ در روایات دینی ما و در آیات قرآن بسیار درباره امر به معروف و نهی از منکر سفارش شده تا جایی که آن را در کنار نماز آورده اند. سید مجتبی از کسانی بود که به امر به معروف، به عنوان یک فریضه مهم دینی نگاه می کرد، بنابر این هر گاه می دید کسی راه را اشتباه می رود یا دچار لغزش شده، بدون توجه به جایگاه و پست و مقام او در مقابلش می ایستاد و با لحنی آرام به او تذکر می داد. البته در تذکر دادن به دستورات دین درباره حفظ آبروی شخص، نحوه امر به معروف و ... خیلی دقت می کرد. اما به هر حال کسانی بودند که خود را بالاتر از همه می دانستند و تاب یک تذکر را نداشتند. بنابراین برخی با او دشمنی می کردند. این امر تا به آنجا پیش رفت که عده ای با او برخورد کردند، حتی به او ضد ولایت فقیه می گفتند!! 🌷 وقتی سید می پرسید: «چرا این حرف را می زنید؟ می گفتند تو اگر تابع ولایت بودی نام هیئت را رهروان امام خمینی (ره) نمی گذاشتی، بلکه نام آن را رهروان ولایت فقیه و یا ... قرار می دادی.» سید هم در جوابشان می گفت: «من همین ایراد شما را با رهبر عزیزم در آن دیدار مطرح کردم، ایشان فرمودند به حرف کسی کاری نداشته باش، محکم و استوار راهت را ادامه بده.» ✅ شبهای جمعه خاطرات 🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است. 💠با ما همراه باشید💠 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
🔺🔺🔺🔺 قرار سینه های بیقرار ما نمی آیی? گل نرگس امید حضرت زهرا نمی آیی? شمردم روزها را تا محرم در هوای تو عزای جد مظلومت رسید آیا نمی آیی؟ 🔻🔻🔻🔻 🆔 @shahidalamdar_ir