شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ چهل و سه: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ ...این گونه بود كه بخاطر شهید علمدار رفتم برای ث
#خاطرهـ شمارهـ چهل و چهار:
@shahidalamdar_ir
👇👇👇👇👇👇
✍ ...صبح روز بعد، هنگام اذان مسئول كاروان خبر عجیبی داد؛ تازه معنای خواب آن شبم را فهمیدم. آن خبر این بود كه امروز دوباره به شلمچه می رویم؛ چون قرار است امام خامنه ای به شلمچه بیایند و نماز عید قربان را به امامت ایشان بخوانیم. از خوشحالی بال در آورده بودم. به همه چیز كه در خواب دیده بودم رسیدم؛ جنوب، شهدا، شلمچه، شهید علمدار و حالا آقا. چقدر انتظار سخت است، هر لحظه اش برایم به اندازه ی یک سال می گذشت. از طرفی انتظار شیرین بود؛ زیرا پس از آن، امامم را از نزدیک می دیدم.
🌷 ساعت ۱۱:۳۰ دقیقه بود كه آقا آمدند. همه با اشک چشم به استقبال ایشان رفتیم. بی اختیار گریه می كردم. با دیدنش تمام تشویش ها و نگرانی ها در دلم به آرامش تبدیل شدند، اما وقتی كه می رفت دوباره همه غم ها بر جانم نشست. با رفتنش دل های ما را با خود برد. ای كاش جای خاک شلمچه بودم، باید به خودش ببالد از اینكه آقا بر آن قدم گذاشته است. پس از اینكه از جنوب برگشتم تمام شک هایم تبدیل به یقین شد، آن موقع بود كه از مریم خواستم راه اسلام آوردن را به من یاد بدهد. او هم خیلی خوشحال شد. وقتی شهادتین می گفتم، احساس می كردم مثل مریم و دوستانش شده ام. من هم مسلمان شدم.
✅ شبهای جمعه خاطرات
🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است.
💠با ما همراه باشید💠
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
8.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فیلم شماره ۱۱
#اولین_انتشار
👆👆👆👆
🎥 عظمتِ شلمچه به همین بچه هاست، که الان تو خاکِ شلمچه خوابیده اند...
🔻🔻🔻🔻
🌹 کانال رسمی شهید علمدار
🆔 @shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ چهل و چهار: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ ...صبح روز بعد، هنگام اذان مسئول كاروان خبر عج
#خاطرهـ شمارهـ چهل و پنج:
@shahidalamdar_ir
👇👇👇👇👇👇
✍ پسرم پنج ساله بود كه مریض شد، اصلاً غذا نمی خورد. دكتر ها گفتند اگر تا فردا غذا نخورد باید در بیمارستان بستری شود. همان شب در مسجد چال مراسم داشتیم و سید مجتبی مداحی می كرد. ماه مبارک رمضان بود، پیش خودم گفتم در این ماه عزیز از سید بخواهم كه برای پسرم دعا كند. به او گفتم، سید هم كه ذكر مداحی هایش یا زهرا و یا حسین بود برای پسرم در آن مجلس دعا كرد. بعد از مراسم به منزل رفتم، همه ناراحت بودند. گفتم سید دعا كرده، ان شاءالله خوب می شود.
🌷 موقع سحری همه مشغول خوردن بودیم كه پسرم از خواب بیدار شد، بعد گفت غذا می خواهم! مقدار زیادی غذا خورد. ما در عین تعجب بسیار خوشحال شدیم. رفته رفته حال او خوب شد، به طوری که تا ظهر دیگر مشکلی نداشت. شب بعد موضوع را به سید گفتم و از او تشكر كردم. می دانستم این دعای سید بود كه كار خودش را كرده.
✅ شبهای جمعه خاطرات
🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است.
💠با ما همراه باشید💠
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ چهل و پنج: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ پسرم پنج ساله بود كه مریض شد، اصلاً غذا نمی خور
#خاطرهـ شمارهـ چهل و شش:
@shahidalamdar_ir
👇👇👇👇👇👇
✍ چند سال بعد از شهادت سید، خداوند به من فرزندی عطا كرد. خیلی خوشحال بودم، اما پزشكان خبر بدی به من دادند. لگن فرزندم دچار مشكل بود. به تمام پزشكان حاذق چه در تهران و چه در مازندران مراجعه كردیم. آن ها راهی برای درمان نمی دیدند. مدتی پسرم را در دستگاه قرار دادند؛ اما باز بی فایده بود. قرار بود دوباره پسرم را به بیمارستان ببریم و بستری کنیم. شب قبل از آن، در عالم رؤیا سید را دیدم. چهره ای بسیار نورانی داشت، پیراهن سیاه و شالی سبز بر گردنش داشت. من ناراحت فرزندم بودم. به سمت من آمد و گفت: «فرزندت شفا گرفته، فرزندت بیمه حضرت زهرا شده».
🌷 صبح كه از خواب بیدار شدم، بسیار اشک ریختم. از خدا خواستم به آبروی سید مجتبی خوابم را به حقیقت تبدیل كند. وقتی وارد مطب می شدم تمام بدنم می لرزید. دكتر پسرم را خوب معاینه كرد. بعد از مدتی فكر كردن رو به من كرد و گفت: «از نظر علم پزشكی به دور است اما فرزند شما انگار كه شفا گرفته! اثری از بیماری در او نیست.» من به همراه خانواده بسیار گریه كردیم و خدا را شكر كردیم. بعد از آن دیگر پسرم مشكلی نداشت. من معتقدم سید مجتبی آنقدر به خدا و ائمه نزدیک بود، آنقدر به بی بی فاطمه زهرا ارادت داشت كه به واسطه ی آن ها نزد خداوند صاحب آبرو بود كه خداوند درخواست سید مبنی بر شفا یافتن فرزندم را رد نكرد.
✅ شبهای جمعه خاطرات
🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است.
💠با ما همراه باشید💠
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ چهل و شش: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ چند سال بعد از شهادت سید، خداوند به من فرزندی عط
#خاطرهـ شمارهـ چهل و هفت:
@shahidalamdar_ir
👇👇👇👇👇👇
✍ مادر ما زن مظلومی بود که خیلی در راه تربیت صحیح فرزندانش تلاش كرد، لحظه ای از فرزندانش غافل نبود. اختلاف سنی او با مجتبی کم بود. برای همین رازدار مجتبی و دیگر فرزندان بود. مادر همیشه می گفت: مجتبی خیلی به ما درس داد، ما را با اسلام ناب آشنا كرد. زمانی که می خواستیم خبر شهادت مجتبی را به مادر بگوییم خیلی می ترسیدیم. او ناراحتی قلبی داشت، ترس ما از این بود که این ناراحتی شدید تر شود. اما مادر خودش جلو آمد و گفت: من می دانم که مجتبی شهید شده. من مطمئن هستم. اصلاً مجتبی برای این دنیا نبود. خدا به او صبر داد. در مراسم تشییع و تدفین او مانند کوه استوار ایستاده بود. اصلاً فکر نمی کردیم اینگونه مقاوم باشد. بعد از شهادت مجتبی وظیفه مادر سنگین تر شده بود! عصرهای پنج شنبه و جمعه به سرمزار مجتبی می رفت و آنجا می ماند. بسیاری از خانم ها بودند که تازه با شخصیت مجتبی آشنا شده بودند و به سر مزار می آمدند. آنها از مادر می خواستند تا برایشان از خاطرات مجتبی بگوید.
🌷 بارها دیده بودم که دخترانی تقریباً بد حجاب می آمدند و می گفتند: برای عرض تشکر آمده ایم! ما حاجتی داشته ایم و این سید عزیز را به حق جده اش قسم دادیم و حاجت روا شدیم و... در این مواقع، مادر با لحنی صحیح و مادرانه شروع به امر به معروف می کرد. ابتدا خاطراتی از مجتبی تعریف می کرد. این كه مجتبی همیشه بنده واقعی خدا بود بعد می گفت: دختر عزیزم، خدا شما را حفظ کند، مجتبی از اینکه شما اینگونه باشی ناراحت می شود. بعد خیلی مودبانه در مورد اهمیت حجاب و اینکه چرا حجاب مورد تاکید اسلام است صحبت می نمود. دختران زیادی بودند که با نصیحت مادر، مسیر زندگی آنها تغییر کرد. حتی برخی از آنها از دیگر شهرها به ساری می آمدند و... سال ۸۵ ناراحتی قلبی مادر شدیدتر شد. قرار شد او را عمل کنند. کل خانواده از شرایط مادر ناراحت بودیم. اما او نشاط درونی عمیقی داشت! قبل از عزیمت به بیمارستان گفت: من عازم سفر هستم. دیگر تمایل به ماندن ندارم! در مقابل چشمان حیرت زده ما ادامه داد: مجتبی را دیده ام، جایگاه آخرتی مرا نشان داده و گفته که من با شما هستم. در یک غروب غم انگیز، مادر ما به دیدار سید مجتبی رفت. همه خانواده در حسرت غم و اندوه فقدان او سوختند.
✅ شبهای جمعه خاطرات
🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است.
💠با ما همراه باشید💠
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
❤️شهدا قهرمانان واقعی❤️
🖼 تمثال مبارک جانباز شهید سید مجتبی علمدار در دستانِ اشکان خورشیدی #داور_ساروی_فوتبال در مراسم آغازین بزرگترین رویداد ورزشی ایران، دیدار تیمهای استقلال و پرسپولیس در ورزشگاه آزادی تهران
٩٨/۱/۱۰
🌹 کانال رسمی شهید علمدار
🆔 @shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ چهل و هفت: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ مادر ما زن مظلومی بود که خیلی در راه تربیت صحیح
#خاطرهـ شمارهـ چهل و هشت:
@shahidalamdar_ir
👇👇👇👇👇👇
✍ مدت زیادی از شهادت سید نگذشته بود. جو سیاسی همه شهرها را ملتهب کرده بود. دوم خرداد ۷۶ در پیش بود. عده ای از دوستان سید که به جناح چپ معروف شده بودند دور هم نشسته بودند، مرتب از کاندیدای مورد حمایت خود صحبت می کردند. موج حمایت های آنها به هیئت هم کشیده شده بود. این سیاسی کاری ها باعث شد عده ای از هیئت جدا شوند. یک شب دوباره دور هم جمع شدند و بحث سیاسی را پیش كشیدند. یکی از دوستان سید که به کار خود در حمایت از آن نامزد اصرار می کرد، گفت: «والله قسم، اگر خود سید هم بود به ... رأی می داد.» گفتم: چی داری میگی؟! چرا بی خود قسم می خوری.» بعد شروع کردم به صحبت. تا توانستم بر علیه کاندیدای مورد حمایت او حرف زدم. هر چه دلم خواست گفتم! آن شب با ناراحتی جلسه را ترک کردم، شب هم خیلی زود خوابیدم.
🌷 ایستاده بود در مقابلم. با چهره ای بسیار نورانی تر از زمان حیات. اخم کرده بود. فهمیدم از دست من ناراحت است. آمدم حرف بزنم که سید گفت: «می دونی اون طرف چه خبره؟! چرا به این راحتی غیبت می کنی؟! می دونی اهل غیبت چه عذابی دارند. بعد به حرف آن دوستان اشاره کرد و گفت: والله قسم اگر بودم، به آن آقا رأی نمی دادم.»
✅ شبهای جمعه خاطرات
🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است.
💠با ما همراه باشید💠
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ چهل و هشت: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ مدت زیادی از شهادت سید نگذشته بود. جو سیاسی همه
#خاطرهـ شمارهـ چهل و نه:
@shahidalamdar_ir
👇👇👇👇👇👇
✍ خیلی با هم رفیق شده بودیم. کار خاصی هم در منطقه خوزستان نداشتیم، سید می گفت: «از این فرصت باید برای خودسازی استفاده کرد. از همین دوران شروع کرد و برای خودش قوانینی نوشت و به آن ها عمل می کرد.» در تابستان روی پشت بام می خوابید. نیمه های شب بلند می شد و آماده نماز شب می شد. از فضائل نماز شب برای من هم می گفت، اینکه در احادیث آمده: بر شما باد به نماز شب حتی اگر یک رکعت باشد. زیرا انسان را از گناه باز می دارد. خشم پروردگار را خاموش می کند، سوزش آتش را در قیامت دفع می کند. بعد درباره نماز شب خواندن شهدا می گفت.
🌷 سید اهل عمل به دستورات دین بود. برای همین کلام او بسیار تأثیرگذار بود. افرادی که با او کار می کردند، بعد از مدتی همگی به نماز جماعت و یا نماز شب مقید می شدند.
✅ شبهای جمعه خاطرات
🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است.
💠با ما همراه باشید💠
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ چهل و نه: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ خیلی با هم رفیق شده بودیم. کار خاصی هم در منطقه
#خاطرهـ شمارهـ پنجاه:
@shahidalamdar_ir
👇👇👇👇👇👇
✍ تمام اخلاق و رفتار سید مجتبی درس بود، همه كارهایش برای ما آموزنده بود. فراموش نمی كنم اولین باری که او را دیدم سال ۱۳۶۵ در هفت تپه و گردان مسلم بود. سید از نیروهای گروهان سلمان بود، رفتار و ظاهرش برایم جالب بود. همیشه تمیز و آراسته، پیراهن سرشانه دار، شلوار شش جیب، کلاه کوچک مشکی و شال سبز نشانه ظاهری او بود، فوتبال هم خیلی خوب بازی می کرد. سید هیبت عجیبی داشت، چهره ای نافذ و گیرا داشت. با یک نگاه انسان را جذب می کرد. صدای او در مداحی سوز عجیبی داشت. همین عوامل باعث می شد همه تقاضای حضور در گروهان سلمان را داشته باشند. بعد از آن ایام، دیگر سید را ندیدم تا جنگ به پایان رسید. من در خوزستان در مقر تیپ سوم لشکر ۲۵ کربلا بودم.
🌷 اواخر سال ۱۳۶۷ بود، پس از بهبودی سید، او هم به خوزستان آمد. سید در اطلاعات عملیات لشکر مشغول شد. البته اوایل کار پیش هم نبودیم. مدتی بعد او هم به تیپ سوم آمد. سعی می کردم یک لحظه از او جدا نشوم. تمام اخلاق و رفتار او برای من درس داشت. بسیار در من تاثیرگذار بود. هیچ گاه ندیدم که ما را به کاری امر و نهی کند، بلکه همیشه غیر مستقیم حرفش را می زد؛ مثلاً، آخر شب می گفت: «من می روم وضو بگیرم. در روایات تأکید شده کسی که با وضو بخوابد شیطان به سراغ او نمی آید و ...» ناخودآگاه ما هم ترغیب می شدیم و به همراه او برای وضو گرفتن حرکت می کردیم.
✅ شبهای جمعه خاطرات
🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است.
💠با ما همراه باشید💠
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir