شهدای مدافع امنیت و حرم
نمڪ شناسـےِ حق شُهدا این است ڪھ در راهـے ڪھ آنھا باز ڪردهاند ، حرڪت کنیم . . !!♥️🖇 #شهیدابراهیمها
از وقتۍ فهمیدم#حضرتزهراسلاماللّٰہعليهابھ خواب#شهیدابراهیمهادۍ اومدھ بودن و بھ شهید گفتہ بودن ما تو رو دوست داریم (:
با خودم میگم اۍ ڪـٰاش همھ ما
یڪ شهید ابراهیم هادی بودیم !✨
تا میرفتیم تو لیستِ
مورد علاقه های حضرت زهرا♥️((:
#داشابرام | #حضرتزهرا
1.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗓✨روز شمار شهادت سردار دلها...
💔✨۱۰ روز...
.
.
🎙✨راوی: علی زین العابدین پور
#حاج_قاسم
بخشی از وصیت نامه شهید محمدرضا تورجی زاده: 🔸هم رزمانم، سخنی با شما دارم. همیشه گفتهام:
بسیجیها، سپاهیها ... این لباسی که بر تن کردهاید خلعتی است از جانب فرزند حضرت زهرا (سلام الله علیها) پس لیاقت خود را به اثبات برسانید.
نظم در امور را سرلوحه خود قرار دهید. روز به روز بر معنویت و صفای روح خودبیفزایید، نماز شب را وظیفه خود بدانید، حافظی بر حدود الهی باشید، در اعمال خوددقت کنید که جبهه حرم خداست؛ در این حرم باید از ناپاکیها به دوربود.
عزیزانم، امام را همچون خورشیدی در بربگیرید، به دورش بچرخید، از مدارش خارج نشوید که نابودیتان حتمی است...
🌷 شهدا را با صلوات یاد کنیم 🌷
کم کم اسارت محسن را به همه اطلاع دادیم
رفتم خانه پیراهن محسن را روی زمین پهن کردم
سرم را روی آن گذاشم و ضجه زدم
اما زمان زیادی نگذشت که احساس کردم
محسن آمد کنارم دستش را روی قلبم
گذاشت و در گوشم گفت:
زهرا سختیش زیاده ولی قشنگیهاش زیادتره!
#شهیدمحسنحججی🕊
🌿❤️
#برگیازخاطرات
#نذرشهــادت
اواخر پاییــز سال ۶۵ بود. برای عملیات کربلای ۴ اماده می شدیم.
سـراغ محمدعلے را گرفتــم.
گفتنــد :گردان اسلامے نسب است. رفتـم آنجــا, به تـپہ اے اشــاره ڪردند.
گفـتند: هـر روز تـنها مےرود آنـجا. رفــتم سراغش...
دیگر آن شلوغے و شیطنـت همیشگے را نداشــت. آرام شــده بود.
تنها لبخـند زیبا و ملیحے بر صــورت داشــت😊.
چهــره اے با وقــار داشــت...
انگار نه انگار که یڪ نوجوان ۱۶ ساله است!
گفت:خـواب جعفر(دوسـت شهیدش) را دیـدم, مے خواسـت مـن را با خــود ببــرد. مطمینــم عملیات بعد, جعفر من را مےبرد.
چیزے برای خـوردن به او تعـارف ڪردم....
نگرفت...گفــت روزه ام!
گفتم روزه, اینجــا؟
با همان لبخند زیـبا گفت:شش روز, روزه نـذر کردم ڪه در این عمــلیات شهــید شــوم!
چند روز بعــد در ڪربلاے۴ به جعــفر دســت داد!
طلبه #شهید محمد علے سبحانے
🔸سوم دیماه سال 1365
یادآور عملیاتی بی نظیر در تاریخ دفاع مقدس و چه بسا در تاریخ جنگهای دنیا
عملیات کربلای 4
حماسه غواصان جان برکف
آنها که پس از ماه ها تمرین #غواصی
در آبهای سرد و استخوان سوز کارون
بندگی خدا کردند
همه چیز مهیا بود تا شب #سوم دیماه فرا رسید
گردان #غواصی یاسین در تاریکی شب از خرمشهر به نقطه صفر مرزی، به حاشیه #اروند منتقل شد
پاساژ ، مکانی که آن شب را آنجا گذراندیم
یاد همه ی آن روزهای خوب غیر تکراری و
یاد آن جوان هایی که به دل دریا رفتند
و دیگر باز نگشتند ، بخیر 😭
#شهدای_غواص
عِشـق ، رُشدِ روح میخواهـد...!'
ــــــــــ ـــــ ـ
#شھیدسیدمحمّدحسینۍبھشتۍ
4.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 ۳ دی ماه سالروز عملیات تاریخی کربلای ۴ گرامی باد.
🕊لحظات اولیه شروع عملیات کربلای ۴ در منطقه نَهر خَیِّن و خداحافظی و
شادمانی غواصانی که ۳۰ سال بعد
با دست بسته به وطن آمدند!
🕊تا ساعاتی دیگر غواصان غریب
و دریا دل سپاه اسلام با رمز «یا
محمد رسول الله» به دل رودخانه
وحشی اروند می زنند و با سختی
فراوان و پیکرهای خون آلود و با
ذکر یا حسین خود را به جزایر
ام الرصاص، ابوالخصیب، بوارین،
بلجانیه، ابوفلوس و ام الطویله
می رسانند...
🌴 #احترام_سادات
🌷آمدم چادر فرماندهی گروهان، تورجی نشسته بود. طبق معمول به احترام سادات بلند شد. گفتم: شرمنده محمد آقا! من با یکی از دوستام قرار دارم. باید برم مرخصی و تا عصر برمیگردم. بی مقدمه گفت: نه! نمیشه! گفتم: رفیقم منتظر منه. دوباره با جدیت گفت: همین که شنیدی. با تمام احترامی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلی جدی بود.
🌷عصبانی شدم. وقتی داشتم از چادر بیرون می آمدم، با ناراحتی گفتم: شکایت شما رو به مادرم میکنم. هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم، با پای برهنه دوید دنبال من. دستم را گرفت و گفت: این چی بود گفتی؟ به صورتش نگاه کردم. خیس اشک بود....
🌷بعد ادامه داد: این برگه مرخصی، سفید امضا کردم. هر چقدر دوست داری بنویس اما حرفت رو پس بگیر. گفتم: به خدا شوخی کردم، اصلاً منظوری نداشتم. با دیدن حال و گریه ی او، خودم هم بغضم گرفت.
🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهید محمدرضا تورجی زاده
(راوی: رزمنده دلاور سید احمد نواب)