eitaa logo
شهدای مدافع امنیت و حرم
1.8هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
74 فایل
سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه اگه خدا عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه 💚🌱 #شهید_محسن_حججی️ فقط جهت تبادلات و همسایگی و ادمین شدن به پیوی بنده: 👇🏻 @LabikorHussein313 ✅کپی آزاده و با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان حلال می باشد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
📿بهترین ذکر در 🌙 هر روز هفتاد مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللّٰه وَ اَسْأَلُهُ التَّوْبَةْ» از خدا آمرزش و توبه می‌خواهم
💢حاج احمد خیلی وقت بود که حال و هوای رفتن داشت، دو مرتبه رفت و برگشت. اما مرتبه آخر که می‌خواست برود، حال و هوایش متفاوت بود. متفاوت‌تر از همیشه. گاهی اوقات عکس دوستان شهیدش را که به سوریه رفته بودند و شهید شده بودند را می‌آورد و می‌گفت: بی‌بی سرور این همرزم ما بود، خوشا به حالش به آرزویش رسیده است. با عکس شهدای مدافع حرم زندگی می‌کرد، عشق می‌کرد و ما را هم در این عشق کردن سهیم می‌کرد. و حال و هوای ما را هم عوض می‌کرد. سخنرانی سید حسن نصرالله را که در مورد شهادت بود را جزء به جزء برای من و دخترانم تعریف می کرد، از لحظه‌ای که روح شهید از تنش جدا میشود و زیبایی و معنویات آن لحظات را برای ما شرح می‌داد. و چقدر در آن لحظات آرام بود. آرامشی تا به ابدیت. می‌گفت: بی‌بی سرور لباسی را که برای دفاع از عقیله بنی هاشم می‌پوشم را مطمئن باش در نمی‌آورم، و در راه دفاع از اهل‌بیت رسول خدا شهید می‌شوم. هر کسی که در این راه قدم می‌گذارد برایش برگشتی نیست، چرا که وقتی به سوریه میروی و مظلومیت حضرت زینب و حضرت بی‌بی رقیه را می‌بینی، دیگر پای برگشتن نخواهی داشت. این جنگ، جنگ مکتب و دفاع از دین و شیعیان و مردم شیعه‌ سوریه است. مردمی که گرفتار کافران شده‌اند. تاریخ تکرار شدنی است و امروز واقعه عاشورا تکرار شده است. 📸شهید مدافع حرم 🗓شهادت ۱۳ بهمن ۹۴ 📿شادی روحشان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊⃟🇮🇷
~🌷🕊 : باید اینقدر در راه خدا کار کنیم اینقدر در راه خدا فعالیت کنیم که وقتی خودش صلاح دید؛ پای کارنامه مارا امضا کند و شهید شویم!
موجی از گرد و خاك بر سر و صورتم هجوم آورد. سرم به بزرگي دشت شـده بود و چشمانم جايي را نميديد. از دود و گرد و خاك، نفسم بالا نمـی‌آمـد. قلـبم مثل طبل پاره شده‌ای يك ضرب ميكوبيد. چشمانم را به زور باز كـردم و از ميـان توفانِ دود و خاك، به سنگر نگاه كردم. كسی به طرفم می‌دويد. ـ بچه‌ها شهيد شدند... صدای مرتضی صفار را شناختم. قلبم برای لحظـه‌ای از كـار افتـاد. احسـاس كردم دشت را كوبيدند به سرم. گيج شده بودم. گيجِ گيج. مبهوت، حيران. همه جا را تار و تيره ميديدم. با تمام قدرتی كه در پاهايم داشتم، دويدم به طـرف سـنگر. سنگر، غرق در دود و خاك و خون بود. چشم چرخاندم. بقايي يـك پـايش قطـع شده و پاي ديگرش به پوستی آويزان بود. حسن، آهسته نفس نفس می‌زد. دويـدم به طرفش و بغلش كردم. اشك، صورتم را پوشانده بود. دستپاچه بـودم. يـك نفـر فرياد مي‌كشيد: ـ جيپ را بياوريد... جيپ را بياوريد... با رسيدن جيپ، حسن و بقية بچه‌ها را سوار كرديم. تنم از خون حسـن خـيس شده بود. گوشم را نزديك دهانش بردم؛ او غلامِ‌حسين بود و ... دردآلـود آقايمـان امام حسين(علیه‌السلام) را صدا ميزد. برگرفته از کتاب:مسافر (براساس زندگی شهيد غلامحسين افشردی «حسن باقری»)
خداےخوبِ_ابراهیم یکی از مشکلات بشر امروزی این است که فقط سختی های زندگی را می بیند. فقط به بالا دست خود نگاه می کند، لذا همیشه پرتوقع و طلبکار است. اما وقتی به پایین دست خود نظر داشته باشد، وقتی نعمت های خداوند را بازگو کند، در نتیجه شکر نعمت ها را بجا می آورد و طبق آیات خداوند: وقتی شکر نعمت خدا را بجا بیاوریم، خداوند نعمت را افزایش می دهد. ابراهیم از کسانی بود که بجای پرداختن به سختی ها و مشکلات، همیشه از نعمت های خدا می گفت. او نعمت جمهوری اسلامی و ولایت فقیه را یکی از بزرگترین نعمت ها می دانست که باید شکر این نعمت را بجا آورد. وَ أَمَّا بِنِعمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث...و نعمت های پروردگارت را بازگو کن. (سوره ضحی۹) سهم شما۱۴صلوات ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خداےخوبِ_ابراهیم یکی از مشکلات بشر امروزی این است که فقط سختی های زندگی را می بیند. فقط به بالا دست خود نگاه می کند، لذا همیشه پرتوقع و طلبکار است. اما وقتی به پایین دست خود نظر داشته باشد، وقتی نعمت های خداوند را بازگو کند، در نتیجه شکر نعمت ها را بجا می آورد و طبق آیات خداوند: وقتی شکر نعمت خدا را بجا بیاوریم، خداوند نعمت را افزایش می دهد. ابراهیم از کسانی بود که بجای پرداختن به سختی ها و مشکلات، همیشه از نعمت های خدا می گفت. او نعمت جمهوری اسلامی و ولایت فقیه را یکی از بزرگترین نعمت ها می دانست که باید شکر این نعمت را بجا آورد. وَ أَمَّا بِنِعمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث...و نعمت های پروردگارت را بازگو کن. (سوره ضحی۹) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خداےخوبِ_ابراهیم یکی از مشکلات بشر امروزی این است که فقط سختی های زندگی را می بیند. فقط به بالا دست خود نگاه می کند، لذا همیشه پرتوقع و طلبکار است. اما وقتی به پایین دست خود نظر داشته باشد، وقتی نعمت های خداوند را بازگو کند، در نتیجه شکر نعمت ها را بجا می آورد و طبق آیات خداوند: وقتی شکر نعمت خدا را بجا بیاوریم، خداوند نعمت را افزایش می دهد. ابراهیم از کسانی بود که بجای پرداختن به سختی ها و مشکلات، همیشه از نعمت های خدا می گفت. او نعمت جمهوری اسلامی و ولایت فقیه را یکی از بزرگترین نعمت ها می دانست که باید شکر این نعمت را بجا آورد. وَ أَمَّا بِنِعمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث...و نعمت های پروردگارت را بازگو کن. (سوره ضحی۹) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
4.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صدای آمدنت را به گوش ما برسان زمان غیبت خود را به انتها برسان کنار تربت زهرا به وقت نافله ات دعای خویش را به یاری این گدا برسان اللهم عجل لولیک الفرج
11.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۲ روز مانده تا نیمه‌شعبان بالاخره تمام خواهد شد... اين انتظار... به پايان خواهد رسيد آن‌ وقت يك دل سير... از سر شوق و دلتنگی... در آغوشت خواهم گريست!
موجی از گرد و خاك بر سر و صورتم هجوم آورد. سرم به بزرگي دشت شـده بود و چشمانم جايي را نميديد. از دود و گرد و خاك، نفسم بالا نمـی‌آمـد. قلـبم مثل طبل پاره شده‌ای يك ضرب ميكوبيد. چشمانم را به زور باز كـردم و از ميـان توفانِ دود و خاك، به سنگر نگاه كردم. كسی به طرفم می‌دويد. ـ بچه‌ها شهيد شدند... صدای مرتضی صفار را شناختم. قلبم برای لحظـه‌ای از كـار افتـاد. احسـاس كردم دشت را كوبيدند به سرم. گيج شده بودم. گيجِ گيج. مبهوت، حيران. همه جا را تار و تيره ميديدم. با تمام قدرتی كه در پاهايم داشتم، دويدم به طـرف سـنگر. سنگر، غرق در دود و خاك و خون بود. چشم چرخاندم. بقايي يـك پـايش قطـع شده و پاي ديگرش به پوستی آويزان بود. حسن، آهسته نفس نفس می‌زد. دويـدم به طرفش و بغلش كردم. اشك، صورتم را پوشانده بود. دستپاچه بـودم. يـك نفـر فرياد مي‌كشيد: ـ جيپ را بياوريد... جيپ را بياوريد... با رسيدن جيپ، حسن و بقية بچه‌ها را سوار كرديم. تنم از خون حسـن خـيس شده بود. گوشم را نزديك دهانش بردم؛ او غلامِ‌حسين بود و ... دردآلـود آقايمـان امام حسين(علیه‌السلام) را صدا ميزد. برگرفته از کتاب:مسافر (براساس زندگی شهيد غلامحسين افشردی «حسن باقری»)