eitaa logo
شهید حسن مختارزاده 🇮🇷
2هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
6.9هزار ویدیو
93 فایل
💠 کانال رسمی طلبه بسیجی شهید #حسن_مختارزاده 💠 تحتِ اشراف خانواده شهید ولادت: ۲۶ مرداد ۱۳۸۰ شهادت: ۱۸ آذر ۱۴۰۱ 📍مزار شهید: حرم مطهر حضرتِ فاطمه‌معصومه (سلام الله علیها)،صحن امام رضا(علیه السلام)،مقبره الشهدا - ارتباط با ما: @zeinab1531
مشاهده در ایتا
دانلود
. | " یه موقع بهش گفتم حسن ،شما دیگه منبع درآمد داری ، خبرداری که یه تاریخ خمسی باید واسه ی خودت بزاری ؟ +گفت : “ بابا اون که حله ”... قبل از اینکه من بگم خودش ، حساب کتابش دستش بود ." | ▫️به نقل از پدر گرامی شهید ▫️ | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
. •• | بچه ی بگو بخندی بود . . . | •• 🎙پدرگرامی‌شهید‌حسن‌مختارزاده. | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
شهید حسن مختارزاده 🇮🇷
. ••• نــخِ تسبيـــــح ••• " اگه شماهم باهاش زياد ارتباط داشتين اينو درك ميكنين كه حسن توي جمع رفقا
. 🌿" خوندن خاطرات شهدا به آدم شاخص میده، برای اين که فاصله اون چیزی که هستیم با اون چیزی که میتونستیم باشیم رو اندازه گیری کنیم. بعد خوندن یه خاطره معمولا خودمون رو توی اون موقعیت قرار می‌دادیم. اگر ما بودیم چکار می‌کردیم؟ اگر ما هم جای شهید بودیم چه می کردیم ؟ فاصله ما با شهدا چه قدره ؟ هر از گاهی روی بزنید، یکی یکی پیام ها رو بخونید . . .
🌷خاطره ای جالب به نقل از خواهر بزرگوار شهید حسن مختار زاده: 🚗یک روز که مثل همیشه که قرار بود بیاید مدرسه دنبال من، طبق معمول جلوی مدرسه در ماشینش نشسته بود و به درسش گوش می داد که ناغافل یک دفعه متوجه شده بود که یکی از دخترهای مدرسه با تصور این که ایشان راننده اسنپ است وارد ماشین حسن آقا شده بود ونشسته بود و گفته بود بریم😳😄 حسن آقا یکه خورده بود وترسیده بود و گفته بود: نه و دختر پیاده شده بود وقتی این اتفاق افتاده بود در ماشین را قفل کرده بود. وقتی من از مدرسه آمدم دیدم درها قفل است در را باز کرد گفتم چرا در را قفل کردی؟ ماجرا را تعریف کرد و گفت به همین خاطر در ها را قفل کردم و هر دو با هم خندیدیم..😂 . ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
🖤 شهید و برادرش از یک شب مونده به محرم علاوه بر این که لباس مشکی هاشون را آماده می کردند هیئتی را هم که مد نظرشون بود را با هم و با دوستان خود تلفنی رد و بدل می کردند و دو تا برادر دهه اول بعد از کارهای روزمره قرار رفتن به هیئت را با دوستان می گذاشتند. وهم زمان برای سیاه پوش کرده خانه علم عزا را بر در خانه نصب می کردند. ادامه دارد... - به نقل از مادر بزرگوار شهید- | . ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
شهید حسن مختارزاده 🇮🇷
🖤 شهید و برادرش از یک شب مونده به محرم علاوه بر این که لباس مشکی هاشون را آماده می کردند هیئتی را هم
🖤. روز تاسوعا و عاشورا خانوادگی مهمان دفتر رهبری در خیابان صفاییه بودیم که این را برا خود واجب می دانستیم چون به یک دید دیگری به عزا داری بیت رهبری نگاه می کنیم. و عصرش دوباره می رفتند به هیئت هایی که قرار می گذاشتند واین برنامه را تا صفر اجرا می کردند. و در طی سال هم هزینه و برنامه برای سفر اربعین می چیدند و به سفر اربعین هم می رفتند و به این برنامه مقید بودند. - به نقل از مادر بزرگوار شهید- | . ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
. ♦️حسن خیلی بچه بخشنده ای بود . . . ♦️ اولین باری که حسن رو دیدم محرم ۹۷ بود. حرم ماموریت بودیم عاشورا و تاسوعا... وارد محلی که برای استراحتمون بود شدیم و دیدم حسن اروم خوابیده وداره استراحت میکنه.قشنگ یادمه یه لباس دیجیتالی طوسی پوشیده بود خیلی بهش میومد ........ 📍به نقل از یکی از دوستان شهید . | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
.✨این بلوزی که به تنش هست مال باباش از دهه شصت و هفتاد هستش، خیلی بچه ساده پوشی بود و لباس پدر و برادرش را هم میپوشید. -به نقل از مادر بزرگوار شهید. . ✨امیر المومنین علی علیه السلام فرمودند: خوشا به حال کسی که معاد را به یاد آورد و برای روز حساب کار کرد و به گذران روز [به قدر کفاف] قناعت کرد و از خدا راضی بود.🌻 | . ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
سر درد..mp3
زمان: حجم: 427.1K
✨| صحبت های کوتاه و جالب یک پیرزن دوست داشتنی افغانستانی از تجربه اش سر مزار شهید حسن مختار زاده . . . |✨ . +" اینجا که اومدم... خیلی خیلی سرم درد میکرد سر همین بود اینجا اومدم زیارت کردم اینور و اونور صورتم رو (به مزار شهید حسن مختار زاده) زدم بعد دستم رو به سرم مالیدم دیگه از اون به بعد سردرد نشدم همینجا سرم رو خوب کرد اینجا هرچقدر که میام قلبم ارامش میگیره به خدا قسم ان شالله خدا همه روشفا بده . " . پ.ن: شب عاشورا سر مزار شهید حسن مختار زاده این صدا ضبط شد و ایشون اجازه عکس گرفتن ندادند. | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
شهید حسن مختارزاده 🇮🇷
. از وقتي كه رفته ايي هنوز عكست اينجا زينت داده است به شهر . . . به قول حضرت آقا✨ : " ياد شهيدان باي
. | ماجرای یک عکس |🌿: شهید حسن عزیز تازه به شهادت رسیده بود ؛ همان ایام خانواده راهی میشوند برای خریدماهیانه ی خانه از فروشگاه ، اما اینبار چیزی با دفعه های قبل فرق میکند انگار ... همان موقع خواهر ۱۱ ساله ام هم همراهشان رفته بود... چیزی دیده بود که دفعه های قبل به چشمش نخورده بود ! از آن روز ، ماه ها میگذشت و خواهرم تمایل داشت به رفتن ، رفتن به همان فروشگاهی که با خانواده همان موقع ها رفته بود... اما خانواده جوابشان منفی بود؛ از جهت آنکه برایش اذیتی نشود ... ماه ها گذشت تا که به مرداد ماه رسید ، و اینبار خواهرم با اصرار خواست او را همراه خود ببرند؛ با انکه برایش شاید سخت بود، صبح بیدار بشود ؛ اما خودش ساعت تبلت را زنگ میگذارد که بیدار شود . من فکر میکردم که میخواهد بیایدو مثلا خودش خوراکی انتخاب کند ، و شوقش براي خريد است ؛ اما ... عصر ان روز برايم گفت كه ؛ فقط براي ديدن عكس داداش حسن كه نزديك فروشگاه ، زده شده بوده است از خواب بيدار شده است و براي ديدن مجدد آن عكس دوست داشته است كه همراه خانواده برود؛ ميگفت : ♦️"ديدن عكس شهيد خيلي خوشحالش ميكند ..."♦️ گاهی ما به ذهن زمینی مان شاید فکر کنیم که زدن یک عکس یا یک بنر از یک شهید ، کار کوچکی باشد ، اما دیدن همان عکس میشود گاهی شروع یک رفاقت . . . به قول حضرت اقا : "امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . ..." 📝برگرفته از خاطره ی ارسالی یکی از مخاطبان. • ✨حسن جان قبل از شهادتت بچه ها را دوست داشتي؛ و حالا بعد از شهادتت و در حيات جديدت هم بچه ها را همچنان دوست داري و ميخواهي كه شايد با انها هم دوست بشوي و خوشحالشان كني؛ تو هنوز هم خيلي طاقت ناراحتي و گريه ي بچه ها را شايد نداري.... +به قول استاد پناهيان : " شهدا جاذبۀ عجیبی دارند. اثر مغناطیسی شهدا در آدم‌های سالم فوق تصور است و می‌تواند به عنوان یک محک برای ارزیابی دل‌های نورانی و پاک قرار بگیرد." | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
|مصاحبه ایی با مادر گرامی شهید حسن عزیز | : + به عنوان فرزند شهید و تجربه ای که در این باره داشتید، فکر میکردین روزی مادر شهید هم بشین؟ این دو تجربه هر کدوم چه حسی داره، میشه برامون تعریف کنید از هر کدوم؟ • - 🌸سلام وادب آرزو داشتم ولی به این زودی فکرش را نمی کردم. خدا همیشه استاد غافلگیری هست و وقتی میخواد کاری انجام بشه اکمل و حق مطلب ادا می شه حسن که عزیزترین فرزندم بود بعضی وقت ها توانایی هایش را پنهان می کردم تا مبادا چشم نخوره درعین مهربانی وحرف شنوی بعضی وقت ها با هم بحث مادر و پسری داشتیم و بعضی وقت ها من صحنه ترک را می کردم و وقتی که می آمد دنبالم پس از لحظاتی برادر یا خواهرش وقتی میگفتن که شما الان بحث کردی می گفت من به ماما نیاز دارم می آمد با اون لحن زیبا و شادش می گفت مامان ماما و... همیشه سوالم این بود چرا بین خانواده شهید مادران شهید ارج و قرب بیشتری دارند این را من خودم اصلا درک نمیکردم. من فرزند شهید بودم بعضی وقت ها نبود پدر را احساس می کردم .احساس دلتنگی را داشتم ولی خیلی فشار نمی آمد و همیشه سر مزارش خواسته هام را ازش می خواستم و این ارتباط من با پدرم بود و همیشه سعی می کردم قرآن و نمازی براش هر روز هدیه کنم واین آرامشم می داد. وقتی حسن عزیزم شهید شد احساس کردم ، نیمی از وجودم نیست احساس می کردم که نیمی از وجودم عالم دیگر هستش حالا فهمیدم چرا وقتی از خانواده شهدا نام می برند از مادر به گونه ای دیگر یاد می کنند.این مادر هست که تمام شادی های خود که در وجود بچه هایش خلاصه می شود .الان اون شادی دیگر نیست اون مهربانی و اخلاق زیبایش و...دلتنگم کرده است و بعضی وقت ها دلتنگی به حدی هست که حتما باید برم حرم حضرت معصومه(س)سر مزارش خلوت کنم. . . . | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]