#عاشقانه_شهدا❤️
💠یک سکه، یک قرآن
🔰بر خلاف رسم و رسوم، #مهریه ما
یک جلد #کلام_الله مجید بود و #یک_سکه طلا.
🔰سکه را که بعد از عقد بخشیدم ⚡️اما آن یک جلد قرآن را #محمد بعد از ازدواج خرید و در صفحه اولش اینطور نوشت:
🔰«امیدم به این است که این کتاب اساس حرکت #مشترک ما باشد و نه چیز دیگر🚫؛ که همه چیز فناپذیر است جز این #کتاب.»
🔰حالا هر چند وقت یکبار وقتی #خستگی بر من غلبه می کند، این نوشته ها📖 را می خوانم و آرام میشوم😌.
#همسرشهید_محمدجهان_آرا
🌹🍃🌹🍃🌹
یک #بسیجی، یک پاسدار تمام عمرش میجنگد!
#خستگی ها و بی خوابی ها باشد برای #قبرهامان
آنجا برای سال ها #استراحت خواهیم کرد...
📸 #شهیدعلیرضانوری 🌷
#شهید_مدافع_حرم
@Shahidhojatrahimi
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
اگر میخواست با زنی #نامحرم ،حتی از بستگان صحبت کند به هیچ وجه سرش را بالا نمیگرفت 🚫وبه قول دوستانش
#خاطرات_شهدا 🌷
🔹شب🌙 بود. #ابراهیم در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی🎤 کرد.صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس #گرفته بود!
🔸بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم #شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد😔.
🔹آن شب #قبل از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود😠 و گفت: من مهم نیستم🚫، این ها مجلس #حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی کنم❌!
🔸هر چه می گفتم: حرف بچه ها را به دل نگیر، #آقا_ابراهیم تو کار خودت را بکن، امافایده ای نداشت.آخر شب🌘 برگشتیم مقر، دوباره #قسم خورد که: دیگر مداحی نمی کنم!ساعت یک نیمه🕜 شب بود.خسته و کوفته خوابیدم😴.
🔹قبل از #اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهره ی #نورانی_ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه📢.
🔸من بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی دونه #خستگی یعنی چی؟! البته می دانستم که او هر ساعتی⏰ بخوابد، #قبل از اذان بیدار می شود و مشغول نماز📿.
🔹ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و #نمازجماعت صبح را برپا کرد.
بعد از نماز و تسبیحات📿، ابراهیم شروع به خواندن #دعا کرد. بعد هم مداحی #حضرت_زهرا (علیها سلام)!
🔸اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه ی بچه ها را جاری کرد😭. من هم که دیشب #قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیش تر تعجب کردم😟! ولی چیزی نگفتم🔇.
🔹بعد از خوردن #صبحانه به همراه بچه ها به سمت #سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر💭 کار های عجیب او بودم.ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا #روضه خواندم⁉️
🔸گفتم: خب آره، شما #دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن🚫.بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب #خواب به چشمم نمی آمد، نیمه های شب🌓 کمی خوابم برد.
🔹یکدفعه دیدم وجود مقدس #حضرت_صدیقه_طاهره (علیها سلام) تشریف آوردند و گفتند:
نگو نمی خوانم، #ماتورادوست_داریم.
هرکه گفت بخوان تو هم بخوان
دیگر گریه😭 امان صحبت کردن به او نمی داد. ابراهیم بعد از آن به #مداحی کردن ادامه داد.
#شهید_ابراهیم_هادی
📚منبع/کتاب سلام بر ابراهیم/ص 190
🌹 @shahidhojatrahimi
📸 #عکسهای_ماندگار
✍ یڪی از رفقای هم دوره ای حسین با انتشار این عڪس نوشت :
« تقریبا همیشہ حسین را در همین حالت می دیدیم .😊 یا در حال #ڪار بود و یا در #حالت ڪار .
اصلا #خستگی برایش معنا و مفهوم نداشت .
بدن #ورزیده و💪 آماده ای داشت .👌
درست زمانی ڪه همہ خستہ بودند #شوخی های حسین گل می ڪرد 😇 و بہ همہ #روحیہ می داد . استراحت حسین ماند برای بعد از #شهادتش 😔 .
#شهید_حسین_ولایتی_فر🌷
#شهید_حادثه_تروریستی_اهواز
🌹 @shahidhojatrahimi 🌹
سرشار از انرژی!! 💥
از کار که برمیگشت، با وجود #خستگی بسیار، در خدمت خانواده بود. خیلی برایم عجیب بود!
معمولا از کار که بر می گشتم، از شدت خستگی #حوصله ی هیچ کاری را نداشتم😞، ولی مرتضی این طور نبود، انگار که در مسیر برگشت #تجدید_قوا کرده باشد💪، باز هم برای خانواده توان داشت اگر خرید یا کاری در منزل بود انجام میداد، خلاصه از هیچ کاری دریغ نمی کرد.
وقتی به خانه ما می آمد با پسرم امیر علی بازی میکرد، امیر علی مرتضی را خیلی دوست داشت، هروقت اورا میدید از #خوشحالی سر از پا نمی شناخت😍❤️، ساعت ها باهم #بازی میکردند و در نهایت کسی که خسته میشد امیر علی بود نه مرتضی!!.😁
اومعتقد بود که خانواده هم سهمی از او دارند.
#شهید_مرتضی_حسین_پور
#شهید_مدافع_حرم🌹
@Shahidhojatrahimi
🔰وظیفه شناسی
🔸می گفت: مهم نیست❌ چه #مسئولیتی داریم و کجا هستیم، هرجا که هستیم باید درست👌 انجام #وظیفه کنیم.
🔹خیلی برای #کارش دل می سوزاند. حسابی خودش را سر کار خسته😪 می کرد. هر جا دوره تیر اندازی💥 بود او هم شرکت می کرد از سر کار می آمد آنجا، یه موقع هایی می دیدیم از #خستگی جانی برایش نمانده. ولی باز با همان وضعیت از #بهترین_ها بود.
#شهید_جواد_الله_کرم
#سالروز_شهادت
@shahidhojatrahimi
#عـاشقـانـہ_شـهــدا🖤
وقتی از ڪار بـرمی گشت، بـا وجـود
#خستگی ڪار،درخـونـہ یک ثانیـه هـم
#بیڪار نمینشست.👌🙂
برای #راحتی من خیلی زحمت میکشید واگر میدید از انـجـام ڪاری #خستـہ شـدم انجام اون ڪار رو بـہ #عهــده خـودش میدونست...☺️
هیچوقت نمیذاشتن من از انجام کارهای
خونه خسـتـه بشـم می گفتم حسـابے ڪد آقایی هسـتی بــراے خودت...😄
می گفت حضرت محمـد(ص) بــه حضرت علی(ع)فرموده:
مردى كه بـه زن خود در خانه #کمک
كند،خدا ثواب یک سال عبادتی را که
روزها #روزه باشد و شبها به قیام و
#نمــاز ایستاده بـاشـد بـه او میدهـد.🌱
🌹 #شهید_محمدکاظم_توفیقی
@shahidhojatrahimi
🌾مادر #شهیده ام
🥀ثانیه ها🕰
ثانیه های #بیقراری ست انگار
#زمان روی نگاهت که ازپشت #قاب شیشه ای برق میزند،ایستاده ست
دلم💓
🌾آغوشت #رامیخواهد
گرم و مهربان🌸مثل همان #وقتها که تنها محل آرامشم بود
پناه #خستگی هایم
🥀حالابه #کدام ستاره ⭐️خیره شوم تا چشمک نگاهت راپیداکنم کجای بیقراری هایم #نشسته ای کاش فقط و فقط
🌾 یکباردیگر #صدایت رامی شنیدم که صدایم میزنی و من بی پروا 🦋و با#عشق به آغوشت #پناه میبرم
کاش قاب عکس🖼 هم گرم بود....😔
#شهیده_فاطمه_ترکان🌷
نحوه شهادت: درگیری با اشرار
#مادران_آسمانی
#دخترانه
#شهدای_سیستان_و_بلوچستان
@Shahidhojatrahimi
25.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مدافعان_حرم مردانه وار می جنگند. گویی که آنها #خستگی را احساس نمی کنند! گویی که آنها آماده شده اند؛ آماده ی #شهادت. اما با اینکه #شهادت را دوست دارند، #خون_دشمن را در شیشه می کنند و نمی گذارند که او #نفس راحت بکشد. به راستی #مدافعان_حرم چه موجوداتی هستند که هم عاشق #شهادت اند و هم نمی گذارند که دشمن آنها را به #شهادت برساند؟ مگر می شود آنها آرزوی #شهادت را به نابودی دشمن اولویت دهند؟ هرگز! #شهادت آرزوی آنهاست. اما #هدفشان را هیچوقت فراموش نخواهند کرد. #هدفشان به زانو درآوردن #دشمن است.مانند#شهیدمحمدرضادهقان_امیری😢💔💔🥀مابه شهدا مدیونیم😔😢
#راهشان_جاویدباد
#یادشهداباصلوات🌹