خاطرات شهدا
توی #منطقه_عملیاتی_رمضان محاصره شده بودیم
۱۵ نفری می شدیم
#تشنگی فشار آورده بود
همه بی حال و خسته خوابمون برد
🌷⇐وقتی بیدار شدیم ، شهید فایده گفت: بچه ها من خواب حضرت زهرا سلام الله علیها رو دیدم
حضرت با دست خودشون به من آب دادند و قمقمه ی شهیدی رو پر از آب کردند ... سریع رفتم سراغ قمقمه ی یکی از بچه ها که #شهید شده بود
🌷⇐دست زدیم ، پر از #آب خنک بود
انگار همین الان توش یخ انداخته بودند
همه ی بچه ها از اون آب #سیراب شدند
از اون آب شیرین و گوارا...
✨از مهریه ی #حضرت_زهرا سلام الله علیها...
راوی: غلامعلی ابراهیمی
منبع: کتاب افلاکیان ، صفحه284
@Shahidhojatrahimi
#صبح لبخند شماست
و #آفتاب
ازڪرانہ لبانتان
هـر روز #طلوع مے ڪند
بخند ڪہ مشرق #نگاهـتان
دل مغربے ام را #آب مے ڪند
#شهید_حجت_الله_رحیمی🕊
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
@Shahidhojatrahimi
❀شهیدحجت الله رحیمی❀
هر کاری مى كردن دکترا، سید به #هوش نمی اومد. اگر هم می اومد.. یه #یازهرا (سلام الله) می گفت؛ دوباره از هوش می رفت. کمی آب #زمزم با #تربت به دستم رسیده بود، با هم قاطی کردم مالیدم رو لبای سید.
چشماشو باز کرد وگفت: این چی بود؟ گفتم: #آب... گفت: نه آب نبود، ولی دیگه این کارو نکن..! من با مادرم تو کوچه های #مدینه بودیم،
تازه #راز یازهرا(سلام الله علیه) گفتناشو فهمیدم.
#شهید_سید_مجتبی_علمدار🌷
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
اسم بلوتوثش ...
اسفند سال نود بود...خوب یادم هست همه دیده بودند با چه #تلاطمی روی خاک های #طلاییه می دوید..مثل ماهی دور مانده از #آب بود.. کوله ی اسپیکر بزرگی را با خود حمل می کرد و از هرجا که رد می شد، صدای دکلمه ی شهید آوینی با موسیقی متنی که برایش تنظیم کرده بود، می پیچید و همه را مجذوب می کرد...بالاخره بعد از تلاش های زیاد، روز قبل از پر کشیدنش، برای گرفتن کلیپ صوتی ای که حقیقتا زیبا بود، پیدایش کردم؛ #حجب و حیایی مثال زدنی داشت؛ گفت؛ "امشب کلیپ های شلمچه را هم آماده می کنم..." و
روی #قولش ماند و کلیپ ها را به #شلمچه رساند..اما خودش را نه...یک کوله، تنها روی خاک های# شلمچه سنگینی می کرد..نگاهش مى کردم وبه یادم می آمد که اسم بلوتوث گوشی اش مانده روی گوشیم : "ما رأيت الا جمیلا" ...
#خادم_الشهدا
#شهید_حجت_الله_رحیمی
@shahidhojatrahimi
یک قمقمه، دوازده سرباز
ارتباط گردان کمیل با مقر قطع شد.
آخرین حرف را بچه ها به #حاج_همت گفتند:
«حاجی به امام بگو ما #عاشورایی جنگیدیم» و حاج همت شاید آن سوی بی سیم فقط می توانست سر بکوبد به جعبه های فشنگ و اشک بریزد
نه #آب رسید و نه #غذا...😭
#دوازده_نفر با یک #قمقمه سر کردند.
عراقی ها که به کانال رسیدند اکثر بچه ها از #تشنگی شهید شده بودند.
بقیه را هم #تیرخلاص زدند.
بچه ها در #قتلگاه ماندند برای همیشه😭
قتلگاهی پر از لب های تشنه و پر از #لاله هایی که سال ها بعد نیز با یک سوراخ در جمجمه های پر از گل پیدا می شوند، و می شوند #شهیدگمنام🌷
@Shahidhojatrahimi
🔹حسین چند شب🌙 قبل از #شهادتش در جواب سوال دوستش که پرسید: "تو فکری سید" گفت: وقتی وارد #هویزه شدم تصمیم گرفتم هر چه از قرآن📖 و #نهجالبلاغه فراگرفتهام، در عمل پیاده کنم👌 حالا احساس میکنم که روز #پرداخت نزدیک است و بهزودی پاداش🎁 خود را دریافت خواهم کرد.
🔸شب قبل #شهادتش، یاران همیشگی دور او را گرفته بودند؛ «یونس شریقی»، «جمال دهشور»، «قاسم نیسی»، «حسن بوغدار»، «حسین احتیاطس» و... . حسین گفت: بچهها! #آب گرم داریم⁉️ دوستش گفت: آب گرم میخواهی چیکار؟ گفت: میخواهم حمام🚿 کنم.
🔹دوستش با تعجب پرسید: «تو این سرما😧 و بلافاصله اضافه کرد: فردا #عملیات است. حسابی گرد و خاک بلند میشود. #خاکی میشوی. گفت: میدانم. دوستش گفت: وبا این حال باز میخواهی #حمام کنی؟ مگر قرار است بروی #تهران⁉️
🔸حسین زد زیر خنده😄 از #ته_دل میخندید. آنقدر خندید که همه به خنده افتادند. بعد ساکت شد و گفت: فردا به تهران نمیروم🚷به جای #مهمتری میروم. کجا؟ « #ملاقات_خدا»🌸
#شهید_سیدحسین_علم_الهدی
#فرمانده_سپاه_هویزه
@shahidhojatrahimi
هر کاری مى كردن دکترا، سید به هوش نمی اومد. اگر هم می اومد.. یه #یازهرا (س) می گفت؛ دوباره از هوش می رفت😔. کمی آب #زمزم با #تربت به دستم رسیده بود، با هم قاطی کردم مالیدم رو لبای سید.🍃
چشماشو باز کرد وگفت: این چی بود؟ گفتم: #آب... گفت: نه آب نبود، ولی دیگه این کارو نکن..!😔من با مادرم تو کوچه های #مدینه بودیم😭،تازه #راز یازهرا(س) گفتناشو فهمیدم.💔
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
@shahidhojatrahimi
🔻 دیدار سرزده
🌸عادت داشت سر زده به دیدار ما بیاید، اسمش را گذاشته بود #دیدار_سرزده علی آقایی با خواهران! بعد می خندید و می گفت: درست مثل #احمدی_نژاد
🌸مخصوصا ماه مبارک #رمضان ده تا بیست دقیقه مانده به #اذان_مغرب پیدایش می شد. غیرمستقیم و به بهانه های مختلف سری به #یخچال می زد تا از بود و نبود #وسایل آن باخبر شود.
🌸سرش را این طرف و آن طرف که می چرخاند می دانستم دنبال چیزی می گردد.
-چیزی لازم داری #داداش؟
- تشنمه!
تا بلند شدم برم آب بیارم می گفت: لازم نیست بلندشی خودم میرم و برمیدارم.
🌸یخچال رو به بهانه #آب درست حسابی می گشت. وقتی می دید پر است می خندید و برمی گشت. ولی وقتی خالی بود فردایش با دست پر دوباره می آمد #خانه مان.
- علی تو که دیروز اومده بودی.
- یعنی میگی نیام؟
-نه.... خب تعجب کردم
- راستش داشتم از اینجا رد می شدم، گفتم یه سری بهتون بزنم. .
#شهید_علی_آقایی🌷
#شهید_تازه_تفحص_شده_مدافع_حرم
@shahidhojatrahimi
🔰شهیدی که برای رفتنش به سوریه #نذر کرد لب به آب نزند❌
🔸اهل نماز اول وقت و امر به معروف بود، با جذبه، خوشرو🙂 و کم حرف بود و در رشته های هاپکیدو و جودو و کونگ فو فعالیت داشت و #استاد هم بود، چندین بار مقام اول کشوری را بدست آورد.
🔹از ۲۱سالگی مشتاق دفاع از حرم و اعزام به سوریه بود، ولی بدلیل اینکه #تک_پسر بود و پدرش جانباز ۸ سال دفاع مقدس بود اعزامش نمیکردند🚫 بعد از ۳ سال تلاش، در سفرش به کربلا، با #توسل و مددگرفتن از امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) نذر کرده بود تا زمانی که پایش به حرم حضرت زینب (ع) نرسد #آب به لبانش نزند.
🔸نذرش هم قبول شد✅ فردای روزی که از کربلای برگشت پدرش او را همراه خود برای #آموزش به پادگان برد، بعد از یک ماه در تاریخ ۱۲دی ماه ۹٤🗓 ساعت ۱۱ ظهر تماس گرفتند که سریع به محل گفته شده برود، سریع #غسل_شهادت کرد و راه افتاد.
🔹سرانجام در۱۳ دی ماه ۹٤ به #سوریه اعزام شد. همیشه آرزو داشت روی شناسنامه اش مهر #شهادت🌷 بخورد که درتاریخ ۲۱دی ماه ۹۴به آرزویش رسید.
#شهید_عباس_آبیاری🌷
#شهید_مدافع_حرم
@shahidhojatrahimi
السلام علیک #یا_عطشان
⚜دریکی از ماموریت ها مسلحین را در #محاصره قرارداده بودیم تا جایی که داشتند از تشنگی😓 تلف میشدند.
⚜یک ماشین🚍 حامل #آب میخواست منبع آب رو به اونها برسونه ،هدف گرفتیم🎯 تا منبع آبشو بزنیم، سر سلاحمونو گرفت پایین وگفت:
⚜برادرا با #آب کاری نداشته باشید❌ ما از #نسل ابا عبدلله(ع) هستیم نه از نسل شمر ویزید😔
🔹حسن خلقش اولیا را به نمایش میداد
🔸مهربانی سهم آن قلب♥️ دلیرش شده بود
راوی: همرزم شهید
#شهید_جواد_الله_کرم
@shahidhojatrahimi