موردى از عقل پيروى نمود در صورتيكه عقل هم در اينجا چنين حكومت نمى كند، زيرا گريز از اجل حتمى و مقدّر ممكن نيست)
(7) و من همسايه شما بودم و روزهايى بدنم همنشين شما بود و بزودى مى بينيد تنم را بى جان كه پس از حركت و جنبش آرام و پس از گفتار خاموش گرديده تا سكونت من و چشم پيش افكندنم و آرامى اعضايم براى شما پند باشد، زيرا اين حال براى عبرت گيرنده ها از هر گفتار بليغ و سخن پذيرفته شده اى پند دهنده تر است،
(8) وداع و جدائى من از شما مانند وداع و جدائى مردى است كه ياران او براى ملاقات و ديدنش آماده اند (روز رستخيز در پيشگاه عدل الهىّ شما را ملاقات خواهم نمود) فردا بياد روزهاى من مى افتيد (بعد از رفتن من از دنيا و بر سر كار آمدن بنى اميّه و ديگران قدر مرا خواهيد دانست) و انديشه هاى من براى شما آشكار مى گردد (معلوم ميشود كه در اين جنگها منظورى جز بدست آوردن رضاء و خوشنودى خداوند متعال نداشتم) و پس از تهى شدن جاى من و بر پا ايستادن ديگرى در آن مرا خواهيد شناخت (چون از دنيا رفتم و ديگرى مقام مرا غصب نمود و بهمه ظلم و ستم روا داشت، قدر و منزلت و عدل و داد گسترى و مهربانى من هويدا مى گردد).
من ديروز همراه (و رهبر) شما بودم، و امروز مايه عبرت شما هستم، و فردا از شما جدا مى شوم! خداوند من و شما را بيامرزد. اگر گام (من) در اين لغزشگاه، ثابت بماند (و از اين ضربت خطرناک رهايى يابم) اين همان مطلوب ماست، و اگر گام بلغزد (و از اين جهان رخت بربندم جاى تعجّب نيست زيرا) ما در سايه شاخه ها، و مسير وزش بادها و زير سايه ابرهاى متراکمى بوديم که در آسمان پراکنده شدند و آثارشان روى زمين محو شد (ما نيز خواهيم رفت).
من همسايه اى بودم که چند روزى در کنار شما زيستم و به زودى از من تنها جسدى بى روح و بى حرکت، بعد از آن همه حرکتها، و خاموش، بعد از آن همه گفتارها، باقى خواهيد يافت. از حرکت ايستادن من، و از کار افتادن چشمهايم، و بى حرکتى اعضاى پيکرم بايد شما را پند و اندرز دهد، چرا که پند و اندرز آن براى عبرت گيرندگان از هر منطق رسا و گفتار شنيدنى مؤثّرتر است.
وداع من با شما، وداع کسى است که آماده ملاقات (پروردگار) است و فردا ارزش زندگى با من را خواهيد دانست و باطن من براى شما آشکار خواهد شد و آن زمان که جاى خالى مرا ببينيد و ديگرى بر جاى من نشيند، مرا خواهيد شناخت!
شرح
شرح : پیام امام امیر المومنین ( مکارم شیرازی )(لبه فعال)
شرح علامه جعفری
شرح ابن میثم بحرانی ( ترجمه محمدی مقدم )
منهاج البراعه (خوئی)
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج5، ص 718-714
آن زمان که رفتم مرا خواهيد شناخت!
سرانجام امام (عليه السلام) مى فرمايد : «من ديروز همراه (و رهبر) شما بودم، و امروز مايه عبرت شما هستم، و فردا از شما جدا مى شوم، خداوند من و شما را بيامرزد» (أَنَا بِالاَْمْسِ صَاحِبُکُمْ، وَ أَنَا الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَکُمْ، وَ غَداً مُفَارِقُکُمْ! غَفَرَ اللهُ لِي و لَکُمْ).
اشاره به اين که: اگر سه روز زندگى مرا در کنار هم قرار دهيد، مطالب بسيارى به شما مى آموزد. ديروز همچون شما، بلکه رهبر و فرمانده شما بودم، «عمرو بن عبدود» ها را بر خاک سياه مى غلطاندم، درِ «خيبر» را با پنجه آهنين مى گشودم، از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در ميدان جنگ در برابر انبوه دشمن به تنهايى دفاع مى کردم، در ميدان هاى جنگ «جمل و صفّين و نهروان» هنگامى که شمشير به دست مى گرفتم لشکر دشمن از برابر من فرار مى کردند، ولى امروز با اين فرق شکافته که در ميان بستر افتاده ام، درس عبرتى براى شما هستم، و فردا مى روم، تنها جاى خالى مرا خواهيد ديد. آيا اين سه روز بيانگر وضع دنيا و بى اعتبارى آن براى همه شما نيست ؟
به راستى سخنى به اين کوتاهى و پرمعنايى کمتر شنيده شده است.
در اين که منظور از جمله «غَداً مُفَارِقُکُمْ» پيش بينى شهادتش در همان بستر است يا خبر از آينده هاى دور مى دهد که در تعبيرات عادى از آن به «فردا» تعبير مى شود، در ميان شارحان نهج البلاغه گفتگوست. ولى آنچه از قرائن مختلف و گفتگوهاى ديگر امام (عليه السلام) در آن حادثه دلخراش و قبل از آن، استفاده مى شود اين است که منظور خبر قطعى از همان آينده نزديک است و جمله «إنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ...» (اگر من از اين ضربت نجات يابم...) منافاتى با آن ندارد زيرا اين گونه تعبيرات براى بيان مقاصد خاصى معمول است همان گونه که در قرآن مجيد آمده «(أَفَإِينْ مَاتَ أوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى اَعْقَابِکُمْ) (آل عمران، آيه 144); آيا هرگاه پيامبر (صلى الله عليه وآله) بميرد يا کشته شود شما به گذشته خود برمى گرديد؟» (در حالى که خداوند عالم بوده که پيامبر (صلى الله عليه وآله) به قتل نمى رسد). هدف امام (عليه السلام) نيز در اين جا بيان اين مطلب بوده است که من اگر مى ماندم اى بسا ضارب خودرا عفو مى کردم.
سپس امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، سرنوشت آينده خودرا در آن بستر شهادت، شرح مى دهد و وضع مسلمين را بعد از خود نيز تبيين مى کند نخست مى فرمايد : «اگر گام من در اين لغزشگاه ثابت بماند (و از اين ضربت خطرناک رهايى يابم) اين همان مطلوب ماست (تصميم درباره ضاربم يا عفو او بر عهده خود من خواهد بود) و اگر گام بلغزد (و از اين جهان رخت بره بندم جاى تعجب نيست زيرا) ما در سايه شاخه ها و مسير وزش بادها و زير سايه ابرهاى متراکمى بوديم که در آسمان پراکنده شدند و آثارشان روى زمين محو شد». (إنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ(1) فِي هذِهِ الْمَزَلَّةِ(2) فَذَاکَ، وَإنْ تَدْحَضِ(3) الْقَدَمُ فَإنَّا کُنَّا فِي أَفْيَاءِ(4) أَغْصَان، وَ مَهَابِّ(5) رِيَاح، وَ تَحْتَ ظِلِّ غَمَام، اضْمَحَلَّ فِي الْجَوِّ مُتَلَفَّقُهَا(5)، وَ عَفَا(7) فِي الأَرْضِ مَخَطُّهَا(8)).
اين تشبيهات زيبا، و تعبيرهاى گويا، اشاره به اين حقيقت است که:
زادن و کشتن و پنهان کردن چرخ را رسم و ره ديرين است
يا به گفته شاعر نکته سنج ديگر :
اين سيل متفق بکَنَد روزى اين درخت وين باد مختلف بکُشد روزى اين چراغ
تاريخ بشر و تجربيات روزمره همه ما، نيز اين حقيقت را بر ملا ساخته است که زندگى ها همچون سايه هاى درختان و قدرتها، همچون سايه هاى ابرهاست به سرعت مى گذرند و آثارشان براى هميشه برچيده مى شود ولى عجب است که انسان با ديدن اين همه نمونه ها، پند نمى گيرد، و گويى خودرا از شمول اين قانون برکنار مى بيند.
اين بزرگ معلّم آسمانى، به دنبال اين سخن، با توجه به اين که مى داند به زودى از اين جهان رخت برمى بندد درس هاى عبرتى از مرگ و شهادت خود براى ديگران بيان مى کند و از آن برنامه اى مى سازد که سبب بيدارى همه انسانها باشد مى فرمايد : «من همسايه اى بودم که چند روزى بدنم در کنار شما زيست، و به زودى از من تنها جسدى بى روح، و بى حرکت بعد از آن همه حرکت ها، و خاموش بعد از آن همه گفتارها، باقى خواهيد يافت» (وَإنَّمَا کُنْتُ جَاراً جَاوَرَکُمْ بَدَنِي أَيَّاماً، وَسَتُعْقَبُونَ مِنِّي جُثَّةً خَلاَءً(9) سَاکِنَةً بَعْدَ حَرَاک(10)، وَ صَامِتَةً بَعْدَ نُطْق).
بلا فاصله از آن نتيجه گيرى کرده مى افزايد : «از حرکت ايستادن من و از کارافتادن چشمهايم، و بى حرکتى اعضاى پيکرم بايد شما را پند و اندرز دهد، چرا که پند و اندرز آن براى عبرت گيرندگان، از هر منطق رسا و گفتار شنيدنى، مؤثرتر است». (لِيَعِظْکُمْ هُدُوِّي(11)، وَ خُفُوتُ(12) إطْرَاقِي(13)، وَ سُکُونُ أَطْرَافِي(14)، فَإنَّهُ أَوْعَظُ لِلْمُعْتَبِرِينَ مِنَ الْمَنْطِقِ الْبَلِيغَِ وَ الْقَوْلِ الْمَسْمُوعِ).
راستى هم، چنين است چرا که گويندگان هر چند فصيح و بليغ و نکته سنج باشند، و شنوندگان هر قدر آماده شنيدن، ولى شنيدن کى بود مانند ديدن، هنگامى که انسان مى بيند در يک لحظه مرد شجاع و نيرومندى که آوازه او همه جا را پر کرده بود، به جسم بى جانى تبديل مى شود که حتى پلکهاى چشم او از گردش باز مى ايستد، و لبهايش کمترين حرکتى ندارد، بزرگترين درس عبرت را فرا مى گيرد و پايان زندگى و افول قوتها و قدرتها را با چشم خود مشاهده مى کند، تکان مى خورد و در فکر عميقى فرو مى رود، کدام واعظ توان يک چنين تأثيرگذارى را دارد ؟
سرانجام در پايان اين خطبه با مردم وداع مى گويد و خدا حافظى مى کند اما وداعى سوزناک و پر معنا مى فرمايد : «وداع من با شما، وداع کسى است که آماده ملاقات (پروردگار) است و فردا ارزش ايّام زندگى با من را خواهيد دانست، و باطن من، براى شما آشکار خواهد شد. و آن زمان که جاى خالى مرا ببينيد، و ديگرى برجاى من نشيند، مرا خواهيد شناخت!» (وَدَاعِي لَکُمْ وَدَاعُ امْرِىء مُرْصِد(15) لِلتَّلاَقِي ! غَداً تَرَوْنَ أَيَّامِي، وَيُکْشَفُ لَکُمْ عَنْ سَرَائِرِي، وَتَعْرِفُونَنِي بَعْدَ خُلُوِّ مَکَانِي وَقِيَامِ غَيْرِي مَقَامِي).
آرى هنگامى که آن مظهر عدالت، از ميان مردم رخت بر بست و آن رهبر دلسوز و مهربان جاى خودرا به ديگران سپرد، هنگامى که آن مخزن علوم الهى که به هنگام خواندن اين خطبه ها، علم و دانش از زبانش فرو مى ريخت، از ميان مردم رفت و ظالمان و جباران بنى اميه که جز هوسهاى شيطانى و غرايز حيوانى چيزى را به رسميّت نمى شناختند بر جاى او نشستند وسيل خون بى گناهان را جارى ساختند، مسلمانان فهميدند، چه کسى را از دست داده اند، و چه خسارت عظيمى دامان آنها را گرفته است.
بنابراين تعبير به «غداً» (فردا) همان گونه که ظاهر عبارت است نه اشاره به عالم برزخ است، نه قيامت، (آن گونه که بعضى از شارحان پنداشته اند) بلکه اشاره به همان ايّام شوم و تلخ و تاريکى است که بعد از شهادت اميرمؤمنان (عليه السلام) بر مسلمانان گذشت.
جمله «مُرْصِد لِلتَّلاَقِي» (کسى که آماده و منتظر ملاقات است) خواه به معنى ملاقات با فرشته مرگ باشد، يا پروردگار، نشان مى دهد که روح مقدّس على (عليه السلام) پيوندى با اين جهان مادى و زودگذر نداشت، بلکه پيوندش، با عالم بالا، با فرشتگان خدا و با ذات پاک پروردگار بود، و ضربت «ابن ملجم» را مقدمه اى براى اين فوز عظيم و لقاى پروردگار «کعبه» مى دانست و جمله «فُزْتُ وَرَبِّ الْکَعْبَةِ» شاهد گوياى آن است.
و اگر چند روزى بر طبق حکمت پروردگار روح پاکش در اين قفس تن، زندانى بود، و در کنار مردم دنيا مى زيست، هنگامى که اين قفس شکسته شد، پر و بال گشود و به هواى کوى دوست پرواز نمود.
خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست به هواى سرکويش پروبالى بزنم
خطبه ۱۴۹
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺فیلم دیده نشده مصاحبه شهید سلیمانی درباره شهید صیاد شیرازی
🔹حاجقاسم سلیمانی چهل و دو سه ساله که در دوران دفاع مقدس فرمانده لشگر ۴۱ ثارالله کرمان بود و از سال ۷۶ فرماندهی نیروی قدس سپاه را بر عهده داشت، در حاشیه مراسم تشییع شهید صیاد مصاحبهای کوتاه کرد و گفت شهید صیاد، سلمان #ارتش بود.
#ارتش_فدای_ملت #ارتش_قوی
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج✨
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
درباره مردم بصره:
هر يك از آن دو فرمانروايى را براى خود اميد مى دارد، نه براى دوستش، و آن را به جانب خود مى گرداند. اين دو ميان خود و خدا راهى نگشوده اند و پيوندى برقرار نكرده اند. هر يك كينه آن ديگر را در دل مى پروراند و بزودى نقاب از چهره هايشان برخواهند گرفت. به خدا سوگند، اگر به آنچه مى خواهند دست يابند، هر يك جان آن ديگر را بگيرد و تباه و نابودش سازد. ستم پيشگان برخاسته اند، كجايند آنهايى كه تنها براى پاداش خداوندى مجاهدت مى كنند كه راههاى رستگارى پيش پايشان گشاده است و پيش از اين به آنان خبر داده اند.
براى هر گمراه شدن، سببى و بهانه اى است و هر پيمان شكنى را شبهه اى است. به خدا سوگند، كه من آن كسى نيستم كه بانگ بر سر و سينه زدن عزاداران و آواز خبردهندگان از مرگ را بشنود و سپس بر سر گريندگان حاضر آيد و در آنها ننگريسته، بگذرد.
خطبه ۱۴۸نهج البلاغه
📜📜📜🌿🌹﷽🌹🌿📜📜📜
(قسمت-اول)
1⃣ فلسفه بعثت پيامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)
♦️خداوند حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) را به حق برانگيخت، تا بندگان خود را از پرستش دروغين بُت ها رهايی بخشيده، به پرستش خود راهنمايی کند، و آنان را از پيروی شيطان نجات داده به اطاعت خود کشاند. با قرآنی که معنی آن را آشکار کرد و اساسش را استوار فرمود، تا بندگان عظمت و بزرگی خدا را بدانند که نمی دانستند، و به پروردگار، اعتراف کنند. پس از انکارهای طولانی اعتراف کردند، و او را پس از آن که نسبت به خدا آشنايی نداشتند، به درستی بشناسند. پس، خدای سبحان در کتاب خود بی آن که او را بنگرند خود را به بندگان شناساند، و قدرت خود را به همه نماياند، و از قهر خود ترساند، و اينکه چگونه با کيفرها ملّتی را که بايد نابود کند از ميان برداشت و آنان را چگونه با داس انتقام درو کرد.
2⃣خبر از آينده تاسف بار اسلام و مسلمين
♦️ همانا، پس از من، روزگاری بر شما فرا خواهد رسيد که چيزی پنهان تر از حق، و آشکارتر از باطل، و فراوان تر از دروغِ به خدا و پيامبرش(صلی الله علیه و آله) نباشد. و نزد مردمِ آن زمان، کالايی زيانمندتر از قرآن نيست، اگر آن را درست بخوانند و تفسير کنند، و متاعی پرسودتر از قرآن يافت نمی شود، آنگاه که آن را تحريف کنند و معانی دلخواه خود را رواج دهند. در شهرها چيزی ناشناخته تر از معروف، و شناخته تر از منکر نيست. حاملان قرآن، آن را واگذاشته و حافظان قرآن، آن را فراموش می کنند، پس در آن روز قرآن و پيروانش از ميان مردم رانده و مهجور می گردند، و هر دو غريبانه در يک راهِ ناشناخته سرگردانند، و پناهگاهی ميان مردم ندارند. پس قرآن و پيروانش در ميان مردمند، امّا گويا حضور ندارند؛ با مردمند، ولی از آنها بريده اند، زيرا گمراهی و هدايت هرگز هماهنگ نشوند گر چه کنار يکديگر قرار گيرند. مردم در آن روز، در جدايی و تفرقه هم داستان، و در اتّحاد و يگانگی پراکنده اند، گويی آنان پيشوای قرآن بوده و قرآن پيشوای آنان نيست. پس، از قرآن جز نامی نزدشان باقی نماند، و آنان جز خطّی را از قرآن نشناسند، و در گذشته نيکوکاران را کيفر داده، و سخن راست آنان را بر خدا دروغ پنداشتند، و کار نيکشان را پاداش بد دادند. و همانا، آنان که پيش از شما زندگی می کردند، به خاطر آرزوهای دراز، و پنهان بودن زمان اَجَل ها، نابود گرديدند، تا ناگهان مرگِ وعده داده شده بر سرشان فرود آمد، مرگی که عذرها را نپذيرد، و درهای باز توبه را ببندد، و حوادث سخت و مجازات های پس از مُردن را به همراه آورد.
📜 #نهج_البلاغه، #خطبه147
📜🌹🕊
📜🌿🌹
📜📜📜📜