🎇🎇🎇🌿🌹﷽🌹🌿🎇🎇🎇
📣خطبه غرا
(قسمت پنجم)
9⃣ معرّفی الگوی پرهيزگاری
♦️از خدا چون خردمندی بترسيد که دل را به تفکر مشغول داشته، و ترس از خدا بدنش را فرا گرفته، و شب زنده داری خواب از چشم او ربوده، و به اميد ثواب، گرمیِ روز را با تشنگی گذرانده، با پارسايی شهوات را کشته، و نام خدا زبانش را همواره به حرکت در آورده. ترس از خدا را برای ايمن ماندن در قيامت پيش فرستاده، از تمام راه ها جز راه حق چشم پوشيده، و بهترين راهی که انسان را به حق می رساند می پيمايد. چيزی او را مغرور نساخته، و مشکلات و شبهات او را نابينا نمی سازد. مژده بهشت، و زندگی کردن در آسايش و نعمتِ سرای جاويدان و ايمن ترين روزها، او را خشنود ساخته است. با بهترين روش از گذرگاه دنيا عبور کرده، توشه آخرت را پيش فرستاده، و از ترس قيامت در انجام اعمال صالح پيش قدم شده است، ايام زندگی را با شتاب در اطاعت پروردگار گذرانده، و در فراهم آوردن خشنودی خدا با رغبت تلاش کرده، از زشتی ها فرار کرده، امروز رعايت زندگی فردا کرده، و هم اکنون آينده خود را ديده است. پس بهشت برای پاداش نيکوکاران سزاوار و جهنّم برای کيفر بدکاران مناسب است، و خدا برای انتقام گرفتن از ستمگران کفايت می کند، و قرآن برای حجّت آوردن و دشمنی کردن، کافی است.
0⃣1⃣ هشدار از دشمنی شيطان
♦️سفارش می کنم شما را به پروا داشتن از خدا، خدايی که با ترساندن های مکرّر، راه عذر را بر شما بست، و با دليل و برهان روشن، حجت را تمام کرد، و شما را پرهيز داد از دشمنی شيطانی که پنهان در سينه ها راه می يابد، و آهسته در گوش ها راز می گويد، گمراه و پست است، وعده های دروغين داده، در آرزوی آنها به انتظار می گذارد، زشتی های گناهان را زينت می دهد، گناهان بزرگ را کوچک می شمارد، و آرام آرام دوستان خود را فريب داده، راه رستگاری را بر روی کسانی که در بند شده اند، می بندد و در روز قيامت آنچه را که زينت داده انکار می کند، و آنچه را که آسان کرده، بزرگ می شمارد، و از آنچه که پيروان خود را ايمن داشته بود سخت می ترساند.
1⃣1⃣ شگفتيهای آفرينش انسان
♦️مگر انسان، همان نطفه و خون نيم بند نيست که خدا او را در تاريکی های رَحِم و غلاف های تو در تو، پديد آورد؟ تا به صورت جنين در آمد، سپس کودکی شيرخوار شد، بزرگتر و بزرگتر شده تا نوجوانی، رسيده گرديد. سپس او را دلی فراگير، و زبانی گويا، و چشمی بينا عطا فرمود تا عبرت ها را درک کند، و از بدی ها بپرهيزد و آنگاه که جوانی در حدّ کمال رسيد، و بر پای خويش استوار ماند، گردن کشی آغاز کرد، و روی از خدا گرداند، و در بيراهه گام نهاد، در هواپرستی غرق شد، و برای به دست آوردن لذّت های دنيا تلاش فراوان کرد، و سرمستِ شادمانی دنيا شد. هرگز نمی پندارد مصيبتی پيش آيد!. و بر اساس تقوا فروتنی ندارد، ناگهان سرمست و مغرور در اين آزمايش چند روزه، مرگ او را می ربايد، او را که در دلِ بدبختی ها، اندکی زندگی کرده، و آنچه را که از دست داده عوضی به دست نياورده است، و آنچه از واجبات را که ترک کرد، قضايش را بجا نياورد، که درد مرگ او را فرا گرفت. روزها در حيرت و سرگردانی، و شب ها با بيداری و نگرانی می گذراند.
📜 #نهج_البلاغه، #خطبه83
🎇🌹🕊
🎇🌿🌹
🎇🎇🎇🎇
🕌 سلام محضر اربابمون
📿 السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. 📿.
🎇🎇🎇🌿🌹﷽🌹🌿🎇🎇🎇
📣خطبه غرا
(قسمت ششم)
2⃣1⃣عبرت از مرگ
♦️هر روز به سختی درد می کشد، و هر شب رنج و بيماری به سراغش می رود. در ميان برادری غمخوار، و پدری مهربان و ناله کننده ای بی طاقت و بر سينه کوبنده ای گريان افتاده است. امّا او در حالت بيهوشی و سَکرات مرگ، و غم و اندوه بسيار، و ناله دردناک، و درد جان کندن، با انتظاری رنج آور، دست به گريبان است. پس از مرگ، او را مأيوس وار در کفن پيچانده، در حالی که تسليم و آرام است، بر می دارند، و بر تابوت می گذارند. خسته و لاغر به سفر آخرت می رود، که فرزندان و برادران او را بدوش کشيده تا سر منزل غربت، آنجا که ديگر او را نمی بينند، و آنجا که جايگاه وحشت است، پيش می برند. امّا هنگامی که تشييع کنندگان بروند و مصيبت زدگان باز گردند، در گودال قبر نشانده، برای پرسش حيرت آور، و امتحان لغزش زا، زمزمه غم آلود دارد. و بزرگ ترين بلای آنجا، فرود آمدن در آتش سوزان دوزخ و برافروختگی شعله ها و نعره های آتش است، که نه يک لحظه آرام گيرد تا استراحت کند، و نه آرامشی وجود دارد که از درد او بکاهد، و نه قدرتی که مانع کيفر او شود، نه مرگی که او را از اين همه ناراحتی برهاند، و نه خوابی که اندوهش را برطرف سازد، در ميان انواع مرگ ها و ساعت ها مجازات گوناگون، گرفتار است. به خدا پناه می بريم.
3⃣1⃣ پند آموزی از گذشتگان
♦️ای بندگان خدا! کجا هستند آنان که ساليان طولانی در نعمت های خدا عمر گذراندند؟ تعليمشان دادند و دريافتند، مهلتشان دادند و بيهوده روزگار گذراندند؟ از آفات و بلاها دورشان داشتند، امّا فراموش کردند، زمان طولانی آنها را مهلت دادند، نعمت های فراوان بخشيدند، از عذاب دردناک پرهيزشان دادند، و وعده هايی بزرگ از بهشت جاويدان، به آنها دادند. ای مردم! از گناهانی که شما را به هلاکت افکند، از عيب هايی که خشم خدا را در پی دارد، بپرهيزيد. دارندگان چشم های بينا، و گوش های شنوا، و سلامت و کالای دنيا! آيا گريزگاهی هست؟ يا رهايی و جای امنی، پناهگاهی و جای فراری هست؟ آيا بازگشتی برای جبران وجود دارد؟ نه چنين است؟ پس کی باز می گرديد؟ به کدام سو می رويد؟ و به چه چيز مغرور می شويد؟ همانا بهره هر کدام شما از زمين به اندازه طول و عرض قامت شماست! آن گونه که خاک آلود بر آن خفته باشد. ای بندگان خدا! هم اکنون به اعمال نيکو پردازيد، تا ريسمان های مرگ بر گلوی شما سخت نشده، و روح شما برای کسب کمالات آزاد است، و بدن ها راحت، و در حالتی قرار داريد که می توانيد مشکلات يکديگر را حل کنيد. هنوز مهلت داريد، و جای تصميم و توبه و بازگشت از گناه باقی مانده است. عمل کنيد پيش از آن که در شدّت تنگنای وحشت و ترس و نابودی قرار گيريد، پيش از آن که مرگ در انتظار مانده، فرا رسد، و دستِ قدرتمندِ خدایِ توانا شما را برگيرد. (وقتی که امام(علیه السلام) اين خطبه را ايراد فرمود، بدن ها بلرزه درآمد، اشک ها سرازير و دل ها ترسان شد، که جمعی آن را غرّاء ناميدند.)
📜 #نهج_البلاغه، #خطبه83
🎇🌹🕊
🎇🌿🌹
🎇🎇🎇🎇
🌹رقیه جان!
▪️ عمه قربانت شود کمتر ببر نام حسین (علیه السلام)
▪️ اندکی دیگر تو هم مهمان بابا مى شوی
#حضرت_رقیه (سلام الله علیها)
◾️▪️روز سوم محرم
▪️عمر بن سعد يك روز بعد از ورود امام به كربلا يعني روز سوم محرم با چهار هزار سپاه از اهالي كوفه وارد كربلا شد. برخي نوشتهاند كه قوم بنوزهره نزد عمر بن سعد آمده و گفتند: تو را به خدا سوگند میدهیم كه از اين كار (مقابله با امام حسين (ع)) درگذر و تو داوطلب جنگ با حسين مشو، زيرا اين باعث دشمني ميان ما و بنيهاشم ميشود. عمر بن سعد نزد عبيدالله رفت و استعفا كرد ولي عبيدالله استعفاي او را نپذيرفت و او تسليم شد.
برخي از تاريخ نويسان نوشتهاند عمر بن سعد دو پسر داشت يكي به نام حفص كه پدر را تشويق و ترغيب به رفتن ميكرد تا با امام (ع) مقاتله كند ولي فرزند ديگرش او را بهشدت از اقدام به چنين كاري بر حذر ميداشت و سرانجام حفص نيز با پدرش راهي كربلا شد.
▪️سان بن فائد ميگويد من نزد عبيدالله بودم كه نامه عمر بن سعد را آوردند و در آن نامه چنين آمده بود چون من با سپاهيانم در برابر حسين و يارانش پياده شدم قاصدي نزد او فرستاده و از علت آمدنش جويا شوم او در جواب گفت: اهالي اين شهر براي من نامه نوشته و نمايندگان خود را نزد من فرستاده و از من دعوت كردهاند.
▪️عبيدالله چون نامه عمر بن سعد را خواند، گفت: اکنونکه در چنگ ما گرفتارشده اميد نجات دارد! ولي حالا وقت فرار نيست.
▪️عبيدالله به عمر بن سعد نوشت نامه تو رسيد و از مضمون آن اطلاع يافتم از حسين بن علي بخواه تا او و تمام يارانش با يزيد بيعت كنند، اگر چنين نكرد ما نظر خود را خواهيم نوشت!
چون اين نامه به دست عمر بن سعد رسيد گفت: ميپندارم كه عبيدالله بن زياد خواهان عافيت و صلح نيست عمر بن سعد، نامه عبيدالله بن زياد را به اطلاع امام حسين نرساند زيرا ميدانست كه آن حضرت با يزيد هرگز بيعت نخواهد كرد.
▪️عبيدالله بن زياد پس از اعزام عمر بن سعد به كربلا، انديشه اعزام سپاهي انبوه را در سر ميپروراند و بعضي نوشتهاند كه مردم كوفه جنگ كردن با امام حسين (ع) را ناخوش ميداشتند و هر كس را به جنگ آن حضرت روانه ميكردند بازميگشت عبيدالله بن زياد شخصي را به نام سويدبن عبدالرحمان فرمان داد تا در اين مسئله (فرار از جنگ) تحقيق كند و متخلفان را نزد او برد و او يك نفر شامي را كه براي انجام امر مهمي از لشکرگاه به كوفه آمده بود، گرفته و نزد عبيدالله برد و او دستور داد سر آن مرد شامي را از تنش جدا نمايند تا كسي جرئت سرپيچي از دستورات او را نكند! نوشتهاند كه آن مرد شامي براي طلب ميراث به كوفه آمده بود.
▪️عبيدالله شخصاً از كوفه بهطرف نخيله حركت كرد و كسي را نزد حصين بن تميم كه به قادسيه رفته بود، فرستاد او به همراه چهار هزار نفر كه با او بودند به نخيله آمد، سپس كثر بن شهاب حارثي، محمد بن اشعث، قعقاع بن سويد و اسماء بن خارجه را طلب كرد و گفت: در شهر كوفه گردش كنيد و مردم را به طاعت و فرمان برداي از يزيد و من فرمان دهيد و آنان را از نافرماني و برپا كردن فتنه بر حذر داريد و آنان را به لشکرگاه فراخوانید پس آن چهار نفر طبق دستور عمل كردند و سه نفر از آنها به نخليه نزد عبيدالله بازگشتند و كثير بن شهاب در كوفه ماند و در ميان كوچهها و گذرگاهها ميگشت و مردم را به پيوستن به لشكر عبيدالله تشويق ميكرد و آنان را از ياري امام حسين (ع) بر حذر ميداشت.
▪️عبيدالله گروهي سواره را بين خود و عمر بن سعد قرار داد كه هنگام نياز از وجود آنها استفاده شود و هنگامیکه او در لشکرگاه نخيله بود شخصي به نام عمار بن ابي سلمه تصميم گرفت كه او را بکشد ولي موفق نشد و بهطرف كربلا حركت كرد و به امام ملحق و شهيد شد.