لباسِ عیدتونو به مدتِ ۴ روز
لباس سیاه کنید رفقا ..🖤🥲
عزاداریم ؛
عیدتونو از ۴ فروردین شروع کنید ..
جای دوری میره ؟
توی همون زیارت عاشورایی که منو شما
حداقل به تعداد انگشتان یک دست خوندیمش ،
میگه : فَرِحَت بِهِ آلُ زیادٍ !
آلِ زیاد ، در غم و عزا و ناراحتیِ این
خاندانِ پاک ، خوشحال بود ؛
یه وقت نشه این بندِ زیارت عاشورا ،
برای تویی که دم از امام حسین میزنی ،
صدق کنه ..
برا تویی که چلهی زیارت عاشورا میگیری ،
صدق کنه ..
عزاداریم اعزه ، عزادار ؛
با هماهنگی خانواده به قوم خویشا
اطلاع بدین و بگین تا ۴ فروردین
دید و بازدید نداریم ، چرا ؟
عزاداریم به عزای امیرالمومنین .. 🖤
خانواده میرن دید و بازدید ، تو نرو ..
نمیتونی نری ؟ جای لباس عید ، لباسِ
سیاه بپوش ..
و ...
نشون بده عزادارِ امیرالمومنین روحی
لترابِ مقدمه الفدائی ؛
اقامه کن عزای بابایِ غریبِ مونو (:
1.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم دخترای مخاطب خاص 💚🦋🌸
🔻پیرمیگہحاجقاسم
جوونمیگہحاجقاسم
مردمیگہحاجقاسم
زنمیگہحاجقاسم
مذهبےمیگہحاجقاسم
غیرمذهبےمیگہحاجقاسم
بےدینمیگہحاجقاسم
دانشجومیگہحاجقاسم
ورزشڪارمیگہحاجقاسم
بازیگرمیگہحاجقاسم
اصلاحطلبمیگہحاجقاسم
اصولگرامیگہحاجقاسم
🌹حاجقاسممیگہامامخامنهاے
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷
3.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام زمان بیا که دل هایمان بیقرار است😔
داداشم منو دید تو
خیابون.. با یه نگاه تند بهم فهموند برو خونه تا بیام..
خیلی ترسیده بودم.. الان میاد حسابی منو تنبیه میکنه..
نزدیک غروب رسید.. وضو گرفت دو رکعت نماز خوند
بعد از نماز گفت بیا اینجا
خیلی ترسیده بودم
گفت آبجی بشین
نشستم
بی مقدمه شروع کرد یه روضه از خانوم حضرت زهرا خوند حسابی گریه کرد منم گریه ام گرفت
بعد گفت آبجی میدونی بی بی چرا روشو از مولا میپوشوند
از شرم اینکه علی یدفعه دق نکنه
آخه غیرت الله
میدونی بی بی حتی پشت در هم نزاشت چادر از سرش بیفته!
میدونی چرا امام حسن زود پیر شد
بخاطر اینکه تو کوچه بود و نتونست کاری برا ناموسش کنه
آبجی حالا اگه میخوای منو دق مرگ نکنی
تو خیابون که راه میری مواظب روسری و چادرت باش
یدفعه ناخداگاه نره عقب و یه تار موت بیفته بیرون
من نمیتونم فردای قیامت جواب خانوم حضرت زهرا رو بدم
سرو پایین انداخت و شروع کرد به گریه کردن..
اومد سرم رو بوسید و گفت آبجی قسمت میدم بعد از من مواظب چادرت باشی
از برخوردش خیلی تعجب کردم.. احساس شرم میکردم
گفتم داداش ایشاالله سایه ات همیشه بالا سرمه.. پیشونیشو بوسیدم...
سه روز بعد خبر آوردن داداشت تو عملیات والفجر به شهادت رسیده
بعدا" لباساشو که آوردن دیدم جای تیر مونده رو پیشونی بندش...
سربند یا فاطمه الزهرا.س..
حالا هر وقت تو خیابون یه زن بی چادر رو میبینم... اشکم جاری میشه..
پیش خودم میگم حتما" اینا داداش ندارن که....
..یا زهرا.س
مطمئناً شيطون نميذاره اين پستو کپي کني.
امروز می خواهیم تاآخرشب حداقل2میلیون نفر به امام حسين(ع) سلام بفرستند.
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یااَباعَبْدِاللَّهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
عزیزم حسیـن(ع)♥:
❀
از همان سن کودکی و نوجوانی علاقه خاصی به امام زمان(عج) داشت.
می گفت: من دوست دارم امام زمانم (عج ) از من راضی باشد.
نماز امام زمان(عج) را همیشه می خواند.
صورت امیر را زنبور نیش زده بود. به حالت بدی متورم شده بود، اما اصرار داشت در مراسم تشییع شهید نوژه شرکت کند. وقتی از مراسم برگشت دیدم جای نیش زنبور خوب شده است.
ازش پرسیدم چه شده:
گفت: وقتی تابوت شهید نوژه تشییع می شد مردی نورانی را دیدم که سوار بر اسب در میان جمعیت بود. آن آقا شمشیری بر کمرش بود و روی شمشیرش نوشته بود: یا مهدی-عج، یکباره امام به سراغم آمدند و پرسیدند: «صورتت چرا ورم کرده؟» بعد آقا دستی به صورتم کشید و گفت خوب می شود. باورش برای خیلی ها سخت بود. اما نشانه ای که نشان از بهبودی امیر بود مرا به تعجب وا داشت. من حرف امیر را باور کردم. من که پدرش بودم از او گناهی ندیدم. بارها[او را] در حال خواندن نماز امام زمان(عج) دیده بودم. برای کسی از این ماجرا چیزی نگفتم چون باورش سخت بود.
شهید امیر امیرگان در سال 1366 به شهادت رسید. همه بدنش سوخته بود. ولی تعجب کردم. فقط گونه سمت راست صورت امیر همان جایی که آقا دست کشیده اند سالم مانده بود؛ حالا مطمئن شدم که فرزند پاک و مؤمن من در نوجوانی به خدمت امام-زمان-عج مشرف شده است.