تا حالا نشده‍ صداٺ بزنم وُ محل نزارے ... تا حالا نشده‍ بخوام ولے منو حـرم نیارے !' @shamimzohor

وقتے کہ بارون میزنہ چقدر دیدنیہ صحن‌ گوهر‌شاد !' عالمے دارم اقا از اون بچگی با پنجره‍ فولاد :)' @shamimzohor

حـرمِش همیشہ غرقِ گریہ و راز و نیازه‍ ! به روے زائر خستہ آغوشِش همیشہ بازه‍ :) . . @shamimzohor

به فداے کَرمِت :)' ... زنده‍ میشہ روحِ من وقتـے میام تو حـَرَمِت ! @shamimzohor

پستِ سرِ قاسم همہ گفتند : هو الحق اے واے بہ ازرق ! اے واے بہ ازرق . . . @shamimzohor

اَربٰاب ببین سینھ زَنِت پریشونہ . . ! میخواد ازت دِل بکنھ نمیتونہ . . . @shamimzohor

مےآیم بہ سوےِ تو قدم قدم ، مےبارم در آسمانـےِ حـرم ؛ دلتنـگم بہ اسمِ تو قَـسَم !' . . @shamimzohor

چه جورۍ از تو دسٺ بکشم؟ بدونِ تو نفس بکشم؟ تویۍ که تنها آقا دلسوز منے . . @shamimzohor

شھادٺ یعنـے ، دل وُ بہ آسِمون دادَن . . با لبِ تشنہ جون دادَن ، وِلایت و نشون دادَن !' @shamimzohor

-همسایه‌های‌عزیز! یه‌کمک‌میکنید‌بیشتر‌بشیم'؟ مثلا...³¹³تایی‌بشیم..! -فــوروارد ؟

بگوشیم 📞 https://harfeto.timefriend.net/16601987086537

اصلحش را به سمت نازنین گرفت. ــ ببند دهنتو تا برات نبستمش! محسن به سمتش آمد. ــ شهاب داری چیکار میکنی؛ شهاب؟! اسلحتو بکش اونور. شهاب، بی توجه به محسن، روبه نازنین که از ترس اسلحه، میلرزید؛ گفت: ــ اینقدر برام کم ارزشی، که میتونم همین الان میتونم کارتو یه سره کنم پس مثل بچه ی آدم آدرس رو بده! نازنین، تند تند سرش را تکان داد؛ و با گریه و زاری گفت: ــ باشه! آدرس رو میدم. فقط اسلحه رو بکش اونور دوست داری ادامشو بخونی 🙂🙂 پس بدو تا لینکش برنداشتم 👇👇👇 @hobalhosein ❌ بهترین رمان سال ایتا رسید پس بدو ظرفیتش پر نشده ❌