خانومِ شرلی.
بغض و اشک چیه بابا، چشام الکی شلوغش میکنن همیشه.
همیشه خیلی هیچی نشده،
همیشه همه چی خیلی آرومه
با یه آخیشِ بلندِ داد مانند، از روی بلند ترین نقطه شهر و بعدش پهن شدن کف زمین چطورین؟
خانومِ شرلی.
اگه تو هم مثل من نه معتاد فیلمی، نه معتاد اهنگی، از گربه ها خوشت نمیاد، به آرایش کردن معتاد نیسی، کت
الان
تنها کسی که نه کفش جردن خریده، نه آل استار، نه از این حلقه ها تو انگشت اشارش کرده نه دوست داره، نه شلوار مام استایل پوشیده نه جوراب ساق کوتاه، نه با شیر کاکائو و قهوه مست شده نه اصلا به نظرش خوشمزس، نه اکیپ خفن داره نه میخواد که داشته باشه، فقط و فقط ماییم.
عزیزم در جریانی که داریم منقرض میشیم دیگه؟ نه؟
تو مدرسه کافیه سرتو بندازی پایین و فقط چند ثانیه به کفشای بچها دقت کنی،
اون وقت بیا با من از همرنگ جماعت شدن حرف بزن.
وقتی پاییز میاد یاد خش خش برگا و یاد بارون و بوی خاک خیس خورده می افتین؟
اوکی تو قطعا گلوی چرکی ۶ صبحی، فین فینای تموم نشدنی، چشمای قلوه ی خون، دستای پوست پوست شده، سر درد در حال انفجار واز خواب پریدن تو شب از احساس خفگی و تاحالا تجربه نکردی .