「فا.میم」
یک غنچهٔ نشکفتهٔ پرپر شده را یک #دخترگوشواره_قلبیّ و سفید؟
آلالهٔ من بِاَیّ ذنبٍ قُتِلتْ؟
ای حرملههای بیشرف، رذل و پلید
مداحی ولایت زیارت عاشورا-حاجقاسم...mp3
زمان:
حجم:
8.46M
- زیارتعاشورا با صدای حاجقاسم 💔
- التماسِ دعا
- #امامحسین
الله:
بندهام! مرا اطاعت کن تا تو را
مانند خود سازم. همانطوری که
من غنی هستم و فقیر نمیشوم؛
تو هم همیشه غنی باشی.
همانطوری که من هرچه
را اراده کنم میشود،
تو را هم همین طور سازم.
- الجواهرالسنیهفیالاحادیثالقدسیهص۷۰۹
-¹
پارسال این موقع نمیدونستم برای امتحان فیزیک بخونم؛ یا بشینم و یک دل سیر گریه کنم...
برای کرمان، برای دخترک کاپشن صورتی،
برای فائزه، برای عشق، برای ...
حالِ خوبی نداشتم.
فیزیک در حالت عادی سخت بود!
چه برسه به اینکه شبِ امتحان روح و جسمت درگیر بشه
زل میزدم به صفحه کتاب و بغض میکردم.
اشک میریختم!
نمیتونستم فراموش کنم.
هرچند دقیقه، سجده میرفتم.
آروم نمیشدم.
خداخدا میکردم حداقل فردا تعطیل بشه!
من نه توان امتحان دادن داشتم.
نه روحیه مواجه شدن با یک عده غربزده
و بیدین ...
توی ذهنم آماده کرده بودم که فردا قراره
چه توهینهایی از بچههای کلاس بشنوم...
اما نشد!
تعطیل هم نشد!
تا صبح اشک ریختم...
صبح شد
چادرم رو سر کردم؛
مثل همیشه حین سر کردنِ چادر زمزمه کردم:
هوامو داشته باش مادر جان!
قطره اشکم رو از گوشه چشمم پاک کردم و
با چشمهای قرمز و صورتِ درهم راه افتادم.
قدمهام میلرزید.
²
سر جلسه قبل از پخش شدن برگههای امتحان؛
کلی صحبتهای تمسخرآمیز شنیدم.
دستم رو گذاشتم رویِ قلبمو گفتم:
خدایا خودت میدونی که نخوندم؛
کمکم کن . . .
برگهها پخش شد.
سکوتِ امتحان...
سوال اول رو خوندم!
بلد نبودم...
سوال دوم!
نمیشه حلش کرد...
پلک که میزدم؛ صحنههای حادثه کرمان که دیشب از تلویزیون و گوشی دیده بودم
تکرار میشد.
چهرههای خونی
پسرکِ گمشده
زیر لب زمزمه میکردم:
یا زهرا
دوباره از اولین سوال شروع به خواندن کردم؛
این بار تفاوت داشت
با اینکه چیزی از سوال متوجه نمیشدم.
با اینکه نمیتونستم تشخیص بدم این سوال از کدوم مبحث هست.
شروع به نوشتن کردم.
نوشتم و نوشتم.
از شدت حال بد؛ پاسخها رو قاطی نوشتم.
پاسخ سوال سه در جای سوال دو و ...
من همیشه عادت داشتم بعد از امتحان ده بار برگه امتحان را چک میکردم که چیزی از قلم نیوفتاده باشه.
اما این بار قصد داشتم هرچه زودتر از اون کلاس بیام بیرون.
نیاز به اکسیژن داشتم؛
برگه امتحان رو تحویل دادم.
در جوابِ مامانم که پرسید:
چطور بود؟
خودم رو انداختم توی بغلش و گفتم:
نمیدونم!
گریههام دوباره شروع شد.
من دلم پیش فائزه بود؛
نمیشد!
³
چند روز به گریه کردن گذشت؛
مشکل فقط کرمان و عزیزانِ پرپر شده نبودند!
مشکل آدمهای بیدین و سنگدل اطراف بودند که با کنایه صحبت میکردند.
لجن پراکنی ...
هرچه که بود گذشت؛
بعد از چند هفته نمرهها را اعلام کردند.
اولین نمره کامل از فیزیک
در طی سه سال تحصیلی؛
با حالِ بد!
با بغض توی گلوم؟
نه!
من سر جلسه امتحان نبودم
کسی که جوابهارو نوشت؛ "من" نبود!
-
#آنچهگذشت
✍🏻فا.میم
هدایت شده از سـنـٰا🇮🇷
سـنـٰاتزریق ۲.mp3
زمان:
حجم:
3.33M
•🌟•
-امیرحسینساجدی
توجه: حتما با هنذفری تزریق شود!🎧
#تزریق