「فا.میم」
2:23
هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
رهِ پنهان بنماید که کس آن راه نداند
نه که قصّاب به خنجر چو سر میش ببُرّد
نهلد کشتهٔ خود را، کُشد آن گاه کشاند
چو دم میش نمانَد ز دم خود کُنَدش پُر
تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند
به مثَل گفتهام این را و اگر نه کرَم او
نکُشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند
همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟
هله خاموش که بیگفت از این می همگان را
بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند
- مولانا -
#شعر
-ماهِ قبل-
- به ما چه ربطی داره که آمریکا و اسرائیل، به غزه حمله کردند!
+ یعنی ربطی نداره؟
- نه! ما خودمون گرسنه هستیم! چرا باید دغدغه عربهارو داشته باشیم؟
-امشب-
- الهی بمیرم برای مردم لسآنجلس! علاوه بر اینکه خونه و اموالشون رو از دست دادند.
همه میگن حقشونه! چون با غزه جنگیدن!
پس انسانیت کجا رفته؟
+ مگه نجنگیدن؟
-جنگیدن که جنگیدن! فلسطین باید بلد باشه از خودش دفاع کنه! چرا از بیخانمان شدن مردم آمریکا خوشحالیم!
+چرا اشکهای بچههای غزه رو میبینی و چیزی نمیگی؟
#آنچهگذشت
✍🏻فا.میم
اونایی که پارسال میخواستن گاوی باشن
در مزرعههای سوئیس
الان میخوان کیف زنانه باشن در آتشِ آمریکا!
- #ایرانیمتوقفشو !
「فا.میم」
اونایی که پارسال میخواستن گاوی باشن در مزرعههای سوئیس الان میخوان کیف زنانه باشن در آتشِ آمریکا!
پارسال یکی از همکلاسیهام برگشت گفت
کاش سگ بودم ولی توی لسآنجلس بودم ؛)
ولی کاش الان اونجا بودی
آخه میگن حیوانات حوادث طبیعی رو زود تشخیص میدن😄😂
جُنـون گریخت سراسیمه از ملاقاتم
شبِ شراب که باشد دچار افراطم
بریز هرچه که داری مکن مراعاتم؛
تو بیملاحظه، من نیز بیمبالاتم
سیاهِ مست تو هستم گذشته کار از کار
شب شراب میارزد به بامــداد خمـار
نمـیرسد بـه شکـوه تــو فکــرِ کـوتاهم؛
اگر مدیح تو را از خود تو میخواهم
بگو که دهر بهدست تو خلق شد، ما هم
بگو بگو و مگو من ثنای اللهام
لطیـف طبع خـدا آنِ آشــکار تویی
که شعر جوششی آفریدگار تویی!
تو آن قصیدهی بیاختیارِ موزونی
پر از خیالی و از هر خیال بیرونی
شکوه شعر کهن در کلام اکنونی
بریز قاعدهها را به هم، تو قانونی
سرودنِ تو حماسیترین مغازله است
جهان بدون تو اسلوب بیمعادله است
رسیدهام به تو در نظمی از پریشانی
به شاعرانه ترین لحظههای حیرانی
نگفتهام که چه میخواهم از تو، میدانی
شـراب شعـر صغیــر و فؤاد کـرمانی...
تو ای قصیدهی اعلا مسمط عالی
جنون فاتح علی خان در اوج قوّالی
کتاب معجزه در بیشمار ابوابی
اگر چه نقطهی ایجاز غرق اطنابی
بخوانمت منِ وامانده با چه القابی؟
اگر خدات بگویم تو بر نمیتابی!
اگر ملال توام بیدریغ کن دفعم
تو تیغ میکشی اما منم که ذینفعم
تو همزمانِ زمان نیستی کجایی تو؟
کنار فاطمهای همدم حرایی تو
به چشم حیرت جبرییل آشنایی تو
به ذهن کوچک دنیا پر از چرایی تو
تو در نهایت معراج در نبایدها
نشستهای به تماشای رفت و آمد ها
تو آفتابی و هرگز نمیشوی انکار
دریغ و درد که نهج البلاغه را یکبار
کسی مرور نکرد ای شکوه بیتکرار
برای مالک اشتر نوشتهای بسیار...
هنوز جوهر آن نامهها تر و تازه است
غریبیِ سخنت در زمین پر آوازه است
به ناشناسیِ منظومهی علــی نامه
به الغدیــر، به موی سپید علامه...
به یا علی مددِ پوریا به هنگامه
به شرمگینیِ من در چکامه و چامه
تو دیگری و دلم در خیال دیگر نیست
که سرنوشتی از این سرنوشت بهتر نیست…
- حمیدرضا برقعی -
#شعر