صَلِّ عَلَی عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَصِیِّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
السَّلاَمُ عَلَى صَاحِبِ الشَّفَاعَةِ فِي يَوْمِ الْوَرَى
السَّلاَمُ عَلَى الْمَخْصُوصِ بِذِي الْفَقَارِ
السَّلاَمُ عَلَى مَنْ عَجِبَ مِنْ حَمَلاَتِهِ فِي الْحُرُوبِ مَلاَئِكَةُ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ
السَّلاَمُ عَلَى النَّبَإِ الْعَظِيمِ
السَّلاَمُ عَلَى صِرَاطِ اللَّهِ الْمُسْتَقِيمِ
السَّلاَمُ عَلَى مَنْ أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ
*بخشی از زیارت مطلقه*
سرم کوبیدهی سنگی است کز هر رگرگ کانش
به کوی شوق دعوتنامه دارد هر پشیمانش
برون از جلوه دارد نشئهای در وادی حیرت
که دودو میکند در دیدنش چشمان حیرانش
خیال جلوهاش از خواب مخمل برده راحت را
به چشم باز میخوابند مشتاقان حیرانش
کمال محض را با چشم خود ما در نجف دیدیم
سجود ناقصی دارند مردان ظل ایوانش
بروز ذات آن الله کل مستغنی از خلق است
نشد ممکن که سازد حق به پشت پرده پنهانش
تواضعهای سلمان تا تعجب میبرد ما را
اگر موسی بن عمران درس آموزد ز سلمانش
به تکوینی که من از آن جمال کل خبر دارم
به یوسف میدهد تعلیمِ زیبایی غلامانش
ز بس سامان آتش کرده از هر برگ گل اینجا
خلیلالله میسوزد دل از یاد گلستانش
به شهر شیر یزدان نیست راهی بیحضور وحی
چراغ از چشم جبرائیل دارد هر خیابانش
کدامین طرز غریدن به شعر پارس میماند؟
ز شیران باج میخواهند سگهای بیابانش
مگر بر مرکب جهل آیم این دربار کامل را
خرد در راه تو لنگ است و افتادهست پالانش
*چنان عید غدیرش دلربا افتاده در عالم
*که یک هفته جلوتر میروم از خود به قربانش
به روزی گر شوی پیر از علی، بر پیرها پیری
فلک قدری ندارد همطراز آسیابانش
بگو عقل پیاده از تعجب رو بگرداند
شهیدان را به محشر گر سوار آرد شتربانش
مرا شانی که مخفی مانده است از انبیا، این است
نمیدانم که در جنت کدامین است دربانش
به دربار تعالی جز تعالی نیست ستاری
همان ذاتی که دارد هست در عالم نگهبانش
زبان بسته را وا میکند تکلیف این وادی
ز شاخ نخلهی طور است گویا چوب چوپانش
به صبح از آستین صد کلیمالله میریزد
چراغ طور بیرون میزند شب از گریبانش
مساحت را در این جا ساحتی از جنس اعجاز است
به عرض و طول، جنت جا شود در چشم گلدانش
تهی هرگز نکرد از کسوت خود ذوالفقارش را
خود از «انی مع الله» جامه دارد تیغ عریانش
به تدبیری که اعلان سلونی پلهای از اوست
ندیدم مشکلی را که نباشد سخت آسانش
ز چوپانان وادی، دعوی پیغمبری خیزد
اگر بر کوه افتد پارهای از نور سلمانش
نصیب دشمنش در جنگ لهو است و لعب، آری
به رزمش هر که آمد، سخت بازی کرده با جانش
به اعجازش، ز صدر و ذیلِ دوزخ مرحبا برخاست
دو پیکر گشت روح مرحب از شمشمیر برانش
به یاد شیر یزدان با وضو بنشین که مصحف اوست
چونان ختم رسالت شان مکتوب است قرآنش
کرامت کرد و ما را کُشت از لطف، ای فدای او
سخاوت کرد و خونها را هدر کرد، ای به قربانش
خلایق از علی جز نام او چیزی نمیبینند
که ذاتش کرده بین «عین» و «لام» و «یاء» پنهانش
اگر از کفر میپرسی؛ غلام سلم آن شاه است
اگر از سلم، کفری هست مطلق تحت فرمانش
به هر تار سر زلفش، خداجویان بسیاری است
نمیآید برون از نظم توحیدی پریشانش
تسلّای دل حیدر بهجز حیدر نخواهد بود
سر خود را گذارد هر سحرگه روی دامانش
کدامین سفره لاف میزبانی میزند اینجا؟
که حتی شخص حیدر، مرتضی بودهست مهمانش
چنان در جلوهی هر روزه میآید ز خود بیرون
که طوفان میکند تکلیف شب از طرز جولانش
بهجز ستار ننگ بودن ما را که پوشاند
بدان با «اولیایی فی قبایی» حی سبحانش
انا الله میچکد بیپرده از کام غلامانش
ز قرآن نشئه دارد بیتهای شعر دستانش
بزرگ خاندان حضرت باری، خدای کل، خدای حَیّ؛
که رب خواندهست او را حقتعالی بین قرآنش
چو زایشگاه او را سجده میآرند اهل دین
چه جای عیب اگر بر مرقدش خوانند یزدانش؟!
به دربارش رسیدی غیر مدح او مخوان چیزی
که من از زیرکیها زیرهها بردم به کرمانش
نشد هرگز به دنیا نرم آن مولا دل قرصش
به رو روغن رو نداد آخر لب خشکیدهی نانش
به تالارش رسیدن بیرکوع محض ممکن نیست
ز غیرت سقف کوته بسته آن شه روی دالانش
سکوت مبهم یاران او تعلیم فریاد است
دو گامی میرود داود در آواز لالانش
خیالات است ایمن بودن و عرفان سوا کردن
بزن ای دل دو ساغر ذالفقار از زخم درمانش
سپاه جلوه از شش سمت میتازد، مدد یا رب
مگر کامل کند پامال، کاملتر بتازانش
کجا تمهید بودن میکنی ای دل کنار او
که سامان هم ز هم پاشیده از هر حیث سامانش
علی اسم و مسمی نیست «معنی»، معنیِ محض است
چه میکوشی کنی در لفظ بیمقدار عنوانش؟
علی اسم و مُسمّی نیست «معنی»، معنیِ محض است؛
چه میکوشی کُنی در لفظ بیمقدار عنوانش؟؟؟
#ذی_الحجه
#عید_قربان
#عید_غدیر
#محمد_سهرابی_معنی
#معنی
#معنی_زنجانی
@sohrabimohammad
ما با دو قطره اشک به یک عمر روشنیم؛
کممصرف است مردمِ بیکس چراغشان...
#محمد_سهرابی
#محمد_سهرابی_معنی
#معنی
#معنی_زنجانی
@sohrabimohammad
«حَوِّلْ قُلـُوبَنا بِه بُکاءِ عَلیالحُسَیـــ🖤ـــن»
تحویل سال سوختگان از محرّم است
یعنی حسین عید خدا انتخاب شد...
#محرم
#ماه_محرم
#کربلا
#امام_حسین
#محمد_سهرابی
#محمد_سهرابی_معنی
#محمدسهرابی
#معنی_زنجانی
#معنی
@sohrabimohammad
محمد سهرابی (معنی زنجانی)
«حَوِّلْ قُلـُوبَنا بِه بُکاءِ عَلیالحُسَیـــ🖤ـــن» تحویل سال سوختگان از محرّم است یعنی حسین عید خ
یک قطره اشک، بهر تو بحر ِ طویل گشت
یک ذره از فضیلت تو صد کتاب شد...
#محرم
#ماه_محرم
#کربلا
#امام_حسین
#محمد_سهرابی
#محمد_سهرابی_معنی
#محمدسهرابی
#معنی_زنجانی
#معنی
@sohrabimohammad
محمد سهرابی (معنی زنجانی)
«حَوِّلْ قُلـُوبَنا بِه بُکاءِ عَلیالحُسَیـــ🖤ـــن» تحویل سال سوختگان از محرّم است یعنی حسین عید خ
وقتی خدا به حشر بگوید چه داشتی
سر بر کند حسین و بگوید حساب شد...
#محرم
#ماه_محرم
#کربلا
#امام_حسین
#محمد_سهرابی
#محمد_سهرابی_معنی
#محمدسهرابی
#معنی_زنجانی
#معنی
@sohrabimohammad
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَا الْفَضْلِ الْعَبّاسَ
یابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَوَّلِ الْقَومِ اِسْلاماً وَاَقْدَمِهِمْ اِیماناً وَاَقْوَمِهِمْ بِدینِ اللّهِ وَاَحْوَطِهِمْ عَلَى الاْسْلامِ»
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلّٰهِ وَ لِرَسُولِهِ وَلِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِمْ وَسَلَّمَ، السَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ
شرم مرا به خیمۀ طفلان كه مى برد؟
مشك مرا به خیمۀ سوزان كه مى برد؟
ادرك اخا سرودم و نالیده ام ز دل
این ناله را به محضر سلطان كه مى برد؟
سقا به خون نشست و علم بر زمین فتاد
با دختران خبر ز مغیلان كه مى برد؟
دستم فتاد و پنجۀ دشمن گشوده شد
این قصه را به موى پریشان كه مىبرد؟
دشمن به فكر غارت و معجر كِشى فتاد
این شرح را به طفل هراسان كه مى برد؟
این غصه سوخت جان مرا صد هزار بار
سادات را به ناقۀ عریان كه مى برد؟
#محرم
#ماه_محرم
#کربلا
#امام_حسین
#محمد_سهرابی
#محمد_سهرابی_معنی
#محمدسهرابی
#معنی_زنجانی
#معنی
@sohrabimohammad
أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِيَةِ فِى الْفَلَواتِ....
هیئت تمام شد ...
همه رفته اند و تو هنوز
یک گوشه نشسته ای و خون گریه میکنی...
«یا اباعبدالله»
پس از حسین کَز او خوب تر تراب ندیده
چه ها گذشت به زن های آفتاب ندیده...
به بزم باده به جز دست های رفته به زنجیر
چه میرود به سَر ِدختر ِشراب ندیده...
#محمد_سهرابی
#معنی
#محمد_سهرابی_معنی
#معنی_زنجانی
#محرم
#کربلا
#امام_حسین
@sohrabimohammad
۲۰ محرم
دفن بدن «جون» در کربلا
ده روز پس از واقعه عاشورا، جمعى از قبیله بنى اسد، بدن شریف «جون» غلام ابوذر غفارى را در حالى که صورتش نورانى و بدنش معطر بود پیدا کردند و سپس او را دفن کردند.
جون کسى بود که امیرالمؤمنین (ع) او را به ۱۵۰ دینار خرید و به ابوذر بخشید. هنگامى که ابوذر را به ربذه تبعید کردند این غلام براى کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیرالمؤمنین (ع) بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبى (ع) و سپس به خدمت امام حسین (ع) رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.
هنگامى که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسین (ع) آمد و براى میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست. حضرت فرمودند: در این سفر به امید عافیت و سلامتى همراه ما بود! اکنون خویشتن را به خاطرما مبتلا مساز. جون خود را بر قدمهاى مبارک امام حسین (ع) انداخت و بوسید و گفت: اى پسرسول خدا، هنگامى که شما در راحتى و آسایش بودید من کاسه لیس شما بودم، و حال که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنیم؟
او عرضه داشت: آقاى من، بوى من بد است و شرافت خانوادگى هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است. یا اباعبدالله، لطف فرموده مرا بهشتى نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگى بهدست آورم و رو سفید شوم. نه آقاى من، از شما جدا نمىشود تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد. جون مىگفت و گریه مىکرد به حدى که امام حسین (ع) گریستند و اجازه دادند.
با آنکه جون پیر مردى ۹۰ ساله بود، ولى بچهها در حرم با او انس فراوانى داشتند. او به کنار خیمهها براى خداحافظى و طلب حلالیت آمد، که صداى گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هر یک را به زبانى ساکت کرد و به خیمهها فرستاد و مانند شیرى غضبناک روى به آن قوم ناپاک کرد. او جنگ نمایانى کرد، تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخمهاى فراوانى به او وارد کردند. هنگامى که روى زمین افتاد، امام حسین (ع) سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست، و دست مبارک بر سر و صورت جون کشید و فرمود: «اللهم بیض وجهه و طیب ریحه و احشره مع محمد و آل محمد (ع)»: بارالها رویش را سفید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت (ع) محشورش نما.
از برکت دعاى حضرت روى غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوى عطر از وى به مشام رسید. چنانکه وقتى بدن او را بعد از ده روز پیدا کردند صورتش منور و بویش معطر بود.
منتخب التواریخ: ص ۳۱۱.
وسیله الدارین فى انصار الحسین (ع): ص ۱۱۵
#محرم
#ماه_محرم
#کربلا
#امام_حسین
#محمد_سهرابی
#محمد_سهرابی_معنی
#محمدسهرابی
#معنی_زنجانی
#معنی
@sohrabimohammad