eitaa logo
کانال سیاست دشمنان مهدویت
1.9هزار دنبال‌کننده
154هزار عکس
203.4هزار ویدیو
879 فایل
پیشنهادات و انتقادات ⤵️ @seyedalii1401 سلام علیکم گرد هم جمع شده ایم تا در فتنه اکبر از یکدیگر چیزهایی یاد بگیریم و به مردم بصیرت دهیم وظیفه ما تولید محتوا ، و هوشیاری مردم در برابر فتنه های سیاسی دشمنان اسلام ومهدویت میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆سخنان امام حسن مجتبى (علیه السلام ) به محمد حنفيه و توصيه او به علم و دانش امام مجتبى عليه السلام در اواخر عمرش به قنبر فرمودند: برو ابن حنيفه را حاضر كن وقتى حاضر شد فرمود: ابن حنيفه الان سخنانى مطرح است كه با آن سخنان مرده ها زنده مى شوند و مناسب نيست كه تو اين سخنها را نشنوى ، آنگاه فرمود: ((كونوا اوعية العلم و مصابيح الهدى )) بكوشيد كه اوعيه علم و دانش باشيد، بكوشيد جانتان ظرف دانش باشد و در دلتان دانش و علم راه پيدا كند و مصباحها و چراغهاى هدايت ديگران نيز باشيد از جانتان علم و از دلتان نور به امت اسلامى افاضه بشود پس از اين سخنان فرمود: بعد از من حسين بن على عليهماالسلام به مقام امامت مى رسد گرچه تو فرزند على و برادر ما هستى اما مقام امامت ارثى نيست مبادا در اين كار طمع كنى وقتى اين سخنان را ابن حنيفه از امام حسن شنيد عرض كرد: عقيده من آن است كه اين مقام مخصوص حسين بن على است و آن حضرت درجاتى دارد كه ما نداريم و چندين خصوصيات ممتاز در او است كه ما فاقد آنها هستيم ... در جنگ احد رسول خدا صلى الله عليه وآله دستور داد وقتى شهدا را مى خواستند دفن كنند سرباز باسواد را جلو و سرباز بى سواد را پشت سر او دفن كنند. 📚اسرار عبادات تاءليف جوادى آملى ص 175. 26-همان ص 239 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇮🇷🇵🇸 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷🕯🌷🕊️🌴
🔆داستان تحصيل كردن قاضى ابويوسف انصارى قاضى ابويوسف (يعقو بن ابراهيم انصارى ) گويد: در ايام كودكى من ، پدرم مرد مادرم مرا نزد قصارى برد و بدست او سپرد كه به وى خدمت كنم من او را ترك كرده مى رفتم در حلقه درس ابوحنيفه نشسته و به سخنان او گوش ‍ مى دادم ، مادرم مى آمد دست مرا مى گرفت و كشان كشان به نزد قصار مى برد و چون اين كار تكرار شد و ابوحنيفه نيز به من توجه داشت و مى دانست كه من به ياد گرفتن علم علاقه دارم و مى ديد كه بسيار فرار كرده و مادرم به سراغم مى آيد و حتى يك روز به ابى حنيفه گفت : اى شيخ تو فرزند مرا فاسد كرده اى اين كودك يتيمى است چيزى ندارد من بايد از راه رسيدگى براى او غذا تهيه كنم و مى خواهم كه برود كار كند و خرجى خودش را بياورد. ابوحنيفه به مادرم گفت : برو پى كارت اى زن همين طفل كه چنين علاقه به تحصيل علم دارد به روزى خواهد رسيد كه فالوذج را با روغن فندق خواهد خورد. مادرم به او گفت : تو پير و خرفت شده اى هذيان مى گوئى و عقلت را از دست داده اى پس من ملازم ابوحنيفه شدم تا اينكه خداوند از طريق علم منفعتى زياد به من رسانيد تا حدى كه با هارون الرشيد مجالست مى كردم و با او بر سر سفره غذا مى نشستم بعضى از ايام براى هارون فالوذج آوردند به من گفت : اى يعقوب بخور از اين غذا كه هر روز چنين غذايى بدست نمى آيد. گفتم : اين چه غذائيست يا اميرالمؤمنين ؟گفت : اين فالوذج است كه با روغن فندق تهيه مى كنند وقتى اين سخن را شنيدم خنده ام گرفت هارون ازعلت خنده ام سؤال كرد، داستان را از اول تا آخر گفتم هارون از اين اتفاق عجيب تعجب كرد و گفت : ((لعمرى ان العلم لينفع دنيا و دينا)) به جان خودم سوگند مى خورم كه علم و دانش براى دنيا و دين منفعت دارد. 📚وفيات الاعيان ج 6 ص 380. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇮🇷🇵🇸 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷🕯🌷🕊️🌴
🔆 آيت الله شيخ محمد تقى عالمى دست خود را گاز گرفت در نجف اشرف به امام خمينى عرض كردند كه رساله ايشان را به اردو ترجمه كنند تا براى پاكستان بفرستند، فرمودند مگر آنجا رساله نيست ؟ عرض كردند چرا رساله بعضى از مراجع هست فرمودند: بس است ديگر.اگر انسان اينجور باشد خدا او را يارى خواهد كرد لذا دوست و دشمن فهميدند كه او براى خدا كار مى كند و خدا هم او را يارى كرد. حضرت امام مجتبى عليه السلام فرمود: اگر كسى مواظب قلبش باشد كه خاطراتى كه رضاى خدا در آن نيست در آن خطور نكند من ضامنم او مستجاب الدعوة است . عمده آن است كه انسان خودش را نخواهد فقط خدا را بخواهد. گفتم كه كى ببخشى بر جان ناتوانم گفت آن زمان كه نبود جان در ميانه حائل مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد تقى آملى يك وقت مى فرمود: در خواب ديدم دشمنى به من حمله كرد من با آن دشمن درگير و گلاويز شديم اين دشمن مرا رها نمى كرد من براى اينكه از شر او رها شوم دست او را به شدت گاز گرفتم كه بلكه مرا رها كند و در اين حال از خواب بيدار شدم ديدم دستم در دهان خود من است و به شدت دست خودم را گاز گرفته ام در همان عالم خواب به من فهمانيدند كه دشمن تو كسى نيست جز خودت پس از خودت نجات پيدا كن . اينگونه خوابهاى خوب را هم خدا نصيب هر كسى نمى كند.ائمه عليهم السلام فرموده اند: بنده اى كه مورد عنايت خداوندى شد (بصره عيوبها و دوائها) خداوند عيب و بدى دنيا را نشان او مى دهد و راه علاج را نيز نشان او دهد. 📚اسرار عبادات تاليف آيت الله جوادى آملى ص 146. 218-همان 162. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇮🇷🇵🇸 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷🕯🌷🕊️🌴
🔆خاطراتى از ايام طلبگى سيد محمد عباس از احفاد سيد جزائرى و استاد صاحب عبقات مؤلف كتاب نجوم السماء پس از بيان فضائل و مناقب علمى و عملى آن مرحوم بطور مشروح كما هو حقه خاطرات دوران تحصيل و طلبگى آن بزرگوار را از زبان خود آن مرحوم به تفضيل نقل مى كند كه مختصر و خلاصه آن در اينجا ذكر مى شود و آن بدين شرح است : اما اضعف الناس سيد عباس تولدش در آخر شب شنبه سلخ ربيع الاول سنه 1224 هجرى است و چون از سن كودكى پا بيرون نهادم والد مرحوم مرا به مولوى عبدالقوى كه به صفت زهد و تقوا و ديانت موصوف بود سپرد وى پس از تلقين سوره فاتحه تا سه روز الف ، باء و تاء را درس گفت روز چهارم پندنامه سعدى را با ترجمه شروع نمودم مولوى گفت : اين نظم از شيخ مصلح الدين سعدى است .گفتم : آخوند پيش از اين نگفتى كه الف با تاء مال كيست خنديد و پسنديد و گفت : راستى اينكه اين را ما هم نمى دانيم ... در سن هيجده سالگى خانه حكيم ميرزا حسن خان براى تحصيل علم طب مى رفتم و كتابهاى نفيسى و شرح اسباب و قانون طبيب الملوك ميرزا عليخان را درس گرفتم و چندى نيز مطب باز كردم و به يارى خداوند متعال امراض صعب العلاج را معالجه كردم و اشخاصى چند را تعليم دادم كه طبيب شدند تا اينكه در كتب احاديث حديث : ((الطبيب ضامن ولو كان حاذقا)) به نظر رسيد و مرا بى قرار ساخت و يك دفعه دست از معالجه كشيدم ... و چون استادم عبدالقوى مذكور دم دروازه والد مغفور شب و روز مقيم و سرگرم تعليم اين بى مقدار و در فقر و استغناء نادره روزگار بود مرا نيز الفتى به درويشان و پارسايان و زهد و توكل پيدا شد و در آن اوان كتاب ابواب الجنان را شب و روز مطالعه مى كردم . كتاب مصباح را در نزد مولوى عبدالقدوس شروع نمودم (وى كه عالم سنى بود) گاهگاهى كلمات اغوا و اضلال در ضمن صحبت خود مى گفت چنانچه روزى يكى از حاضران مجلس او پرسيد: مولانا سبب چيست كه سنيان به طرف مذهب تشيع بيشتر برمى گردند ولى شيعه را نديدم كه برگردد و سنى شود مولوى جواب داد كه : وجهش اين است كه مذهب اهل سنت پاك و طيب است و غذاى پاك برمى گردد فضله مى شود ولى فضله منقلب به غذا نمى گردد. حقير با حداثت سن با تاءييد الهى گفتم : بنا به فرموده شما خليفه اول و دوم كه بدون شك پيش از اسلام كافر بودند به طهارت اسلام منقلب نشده اند چرا كه فضله به غذاى پاك انقلاب پذير نيست .مولوى در جواب متحير ماند.پس از آن پيش مولوى قدرت على كه تبحرش بر اكثر خلق معلوم و به بحرالعلوم موسوم است كتب منطق و حساب و فلسفه و هيئت و هندسه و همه دروس مرسومه بلاد را خواندم . خلاصه تحصيلى كه مبتدى و متوسط و منتهى را كه مرا بايد و شايد از مولوى عبدالقوى و مولوى عبدالقدوس و مولوى قدرت على اتفاق افتاد و من بعد ابواب مدينه علم بگشاد و از يكى به ديگرى وصول و ترقى رو داد و در اين باب گفته ام : در عرصه گاه علم كه خيلى وسيع بود با ضعف و عجز پا چو نهاديم در مصاف قدوسى و قوى لقب و قدرت على از قاف تا به قاف رسيديم زين سه قاف و يكى از تفضلات الهيه براى من اين بود كه از امراض بدنيه غالبا محفوظ و مصون ماندم و شوق تحصيل روز به روز در من بيشتر مى شد به حدى كه خوردن و آشاميدن و اصلاح سر را تضييع وقت مى دانستم و بيشتر نان خشك بدون خورش مى خوردم كه مانع مطالعه نشود. 📚مردان علم در ميدان عمل (جلد هشتم) ، سيد نعمت الله حسينى ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇮🇷🇵🇸 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷🕯🌷🕊️🌴
🔆ابن هيثم به حيله جنون خود را از شغل دولتى نجات داد ابن هيثم از بصره رهسپار مصر گرديد روز ورودش فرمانرواى مصر تا خارج شهر از وى استقبال نمود و در كمال احترام به منزلى كه براى او در نظر گرفته بودند وارد شد... فرمانرواى مصر براى اينكه فرصت محضر استاد و آن دانشمند بزرگ را از دست ندهد و از معلومات و اطلاعات او استفاده كند از او خواست كه حتما در مصر بماند و در ديوان مكاتيب مشغول كار شود ابن هيثم كه در طول توقف خود در مصر با روحيه و طرز تفكر وى آشنا شده بود از خواسته فرمانروا سخت ناراضى بود چه مى دانست او مردى است تندخو و بداخلاق ، متلون و خونخوار با كوچكترين مستمسك خشمگين مى گردد و بى پروا فرمان قتل مى دهد و مردم بى گناه را مى كشد، البته زندگى با چنين مردى بسيار خطرناك است ولى او از ترس ناچار قبول كرد مدتى بدين منوال گذشت ولى با نگرانى و تشويق و پيوسته در اين فكر بود كه راه نجاتى بيابد سرانجام به حيله جنون متوسل شد و اظهار ديوانگى كرد وقتى خبر جنونش به فرمانروا رسيد دستور داد او را در خانه اش دربند كردند و پرستارانى برايش گمارد و اموال و اثاث منزلش به نام خود او به اشخاص ‍ امين سپردند. ابن هيثم همچنان به ديوانگى تظاهر كرد تا عمر فرمانروا بسر آمد و از دنيا رفت چند روز پس از مرگ وى اظهار عقل نمود و از خانه بيرون آمد نزديك جامع از هر مسكن گزيد و با اطمينان خاطر مشغول تاءليف و تصنيف شد و چون خط خوبى داشت پاره اى از كتب علمى را استنساخ مى نمود و با فروش آنها امرار معاش مى كرد. 📚لغت نامه دهخدا جلد 1 (ابن هيثم ) ص 363. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇮🇷🇵🇸 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷🕯🌷🕊️🌴
🔆 ابن ابى عمير و رفتار اسلامى او با مديون خود محمد بن ابى عمير از پرورش يافتگان مكتب اهل بيت عليهم السلام و از روات مورد وثوق و اعتماد است .او مدتى به شغل بزازى اشتغال داشت و داراى تمكن مالى بود ولى بر اثر پيش آمدهائى اموالش از دست رفت و به فقر مبتلا گرديد، از مردى ده هزار درهم طلب داشت مديون براى آنكه بدهى خود را بپردازد خانه مسكونى خود را به ده هزار درهم فروخت و با پول آن روانه منزل ابن ابى عمير شد و پولها را به وى تسليم كرد.ابن ابى عمير پرسيد اين پول را چگونه بدست آوردى ؟ گفت : خانه مسكونيم را فروختم ، ابن ابى عمير گفت : ذريح محاربى از امام صادق عليه السلام حديث كرده كه فرموده است : ((لايخرج الرجل عن مسقط راءسه )) مرد مديون به جهت اداء دين از منزل مسكونيش رانده نمى شود.سپس ‍ گفت : به خدا قسم با آنكه هم اكنون به يك درهم احتياج دارم اما اين پول را قبول نمى كنم . در مقررات اسلامى خانه مسكونى از مستثنيات دين است گرچه گرفتن ده هزار درهم براى ابن ابى عمير از نظر شرعى بى اشكال بود زيرا او مديون را به فروش منزل مسكونى ملزم نكرده بود بلكه مديون خود به اين كار دست زده بود اما برنامه هاى تربيتى اسلام به قدرى در ابن ابى عمير اثر گذارده بود و او را بزرگوار و كريم النفس ساخته است كه راضى نشد در وصول طلب خود شرافت انسانى را ناديده انگارد و ببيند شخص محترمى براى اداى دين از منزلش متوارى مى شود لذا پول را پس داد كه معامله را اقاله كند. 📚 مردان علم در ميدان عمل (جلد هشتم)، سيد نعمت الله حسينى ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇮🇷🇵🇸 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷🕯🌷🕊️🌴
🔆شيخ احمد حرب با اخلاق كبرى را مسلمان مى كند شيخ فريد الدين عطار نيشابورى در تذكرة الاولياء چاپ تهران ج اول ص ‍ 202 شيخ احمد حرب را بسيار ستوده و گفته است در تقوا به حدى بوده است كه در ابتدا مادرش مرغى بريان كرده بود به او گفت بخور كه اين را خود پرورده ام و هيچ شبهه اى نيست احمد گفت : من ديدم اين مرغ به بام خانه همسايه رفت و دانه اى چند از گندم آن خورد و آن همسايه لشكرى بود و خلق مرا نشايد. احمد را همسايه گبرى بود بهرام نام شريكى داشت به تجارت رفته در راه دزدان سرمايه او را بردند چون اين خبر به شيخ رسيد مريدان را گفت : برخيزيد به احوال پرسى آن گبر رويم گرچه گبر است لكن همسايه است . چون به در سراى او رسيدند وى آتش گبرى مى سوخت پيش دويده آستين شيخ را بوسيد شيخ گفت : ما غمخوارگى آمده ايم چون شنيده ايم كه مال شما را دزد برده است . گبر گفت : آرى چنان است اما سه شكر واجب است كه خداى را بكنم ، يكى آنكه از من برده اند نه از مال ديگرى ، دوم اينكه نيمه برده اند و نيمه نه ، سوم آنكه دين من با منست دنيا خود آيد و رود. احمد را اين سخن خوش آمد گفت : اين را بنويسيد كه از اين سه سخن بوى مسلمانى مى آيد پس شيخ روى به بهرام گبر كرده گفت : اين آتش را چرا مى پرستى ؟گفت : تا مرا نسوزاند و ديگر اينكه امروز چندان هيزم به خورد او دادم كه فردا بى وفائى نكند و مرا به خدا رساند. شيخ گفت : عجب اشتباهى مرتكب شده اى آتش هم ضعيف است و هم جاهل كه طفلى مشتى آب بر او ريزد خاموش گردد و ديگر آنكه جاهل است چون اگر مشك و نجاست بر وى اندازى بسوزاند و فرق نمى دهد كه يكى بهتر و ديگر بد است و ديگر اينكه تو هفتاد سال است او را مى پرستى و من نمى پرستم و اگر هر دو دستمان را در آن قرار بدهيم دست هر دو را مى سوزاند و فرقى بين من و تو ننهد. گبر را اين سخن در دل افتاد گفت : چهار مسئله پرسم اگر پاسخ دهى ايمان آورم .بگوى حق تعالى چرا خلق را آفريد چرا روزى داد چرا مى رانيد چرا دوباره زنده نمايد. شيخ گفت : بيافريد تا او را بندگى كند رزق داد تا او را به رزاقى بشناسد و بميراند تا او را به قهارى بشناسند و زنده گرداند تا او را به قادرى و عالمى بشناسند. گبر چون اين بشنيد گفت : اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله ، چون وى مسلمان گشت شيخ نعره اى زد و بيهوش افتاد پس از ساعتى بهوش آمد علت اين امر را پرسيدند گفت : وقتى اين گبر زبان به شهادت گشاد در سرم ندا كردند كه اى احمد بهرام گبر هفتاد سال در گبرى بود آخر ايمان آورد تو هفتاد سال در مسلمانى گذاشته اى تا عاقبت چه خواهى آورد. نقل است كه احمد در عمر خود شبى نخوابيده است به او گفتند: آخر لحظه اى بياساى ، گفت : كسى را كه بهشت از بالا مى آرايند و دوزخ در زير او مى تابند و او نداند كه از اهل كدام است در اين جايگاه چگونه او را خواب آيد. و از سخن او است كه مى گفت : كاش مى دانستم كه مرا دشمن مى دارد و كه غيبت مى كند و كه بد مى گويد تا من او را سيم و زر فرستادمى ... 📚لغت نامه دهخدا ج 3 ص 1420 نقل به اختصار. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇮🇷🇵🇸 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷🕯🌷🕊️🌴
🔆آقاى نجفى در فكر تهيه معاش عيال خانه گفت : با اين پيشامد روزگار و بى فكرى شما رشته معاش به كلى گسيخته است فتوحات آلمان ولو از جهتى مايه خوشى كليه مسلمانان است ولى براى ما آب و نان و قند و چاى و زن و بچه نمى شود بخصوص در اين هواى گرم تابستان نجف . ديدم وقتى است كه بدون تدبيرات كامله و قناعت مندويه معاش ممكن نيست و بايد دامن همت به كمر زد امر معاش را به اقل ممكن مرتب داشت كه : من لا معاش له لا معاد له عيال من مكينه خياطى داشت و گاهى عرقچينى مى ساخت و به توسط بعضى از پيره زنها مى فروخت .گفتم : تو هر چه شلال نمائى من مكينه مى كنم و خمس ‍ مداخلش را به من بده ، گفت : بسيار خوب لكن براى ملاها مناسب نيست كاسبى نمودن گفتم : غلط مكن اصحاب پيغمبر و امامان همه كاسب بودند، نهايت دو سه ساعت در نصفه هاى شب اين كار را مى كنم كه كسى ملتفت نشود چون در اين دور زمان مزدورى كردن اهل علم ناپسند شده است ولكن اعمال ناپسند پسنديده و معلوم شده مثل وجوهات گرفتن از مردم به حيله ها و دسايس كه معمول مى دارند و صور وقيحه بكار مى برند كه در حقيقت دين فروشى بلكه هيكل و صورت فروشى است كه مغز تنظيفات و مسواك و تحت الحنك و ريش و شانه نمودن بت تراشى و بت فروشى است كه كسب آزر (نام جد مادرى حضرت ابراهيم ).و بالجمله سحرها مشغول كار مكينه روزى چهار - پنج قران از مكينه و صلوات استيجارى تحصيل مى شد و چائى را با خرما دشلمه مى خورديم و سيگار را ترك كرديم و در عوض سبيل مى كشيديم از خاكه توتون هائى كه قبلا دور مى ريختند و الحال يك قران مى داديم قريب نيم من ميان دامن عباى خاچيه مى كرديم تا به منزل گاهى تكان مى داديم درشت آن بقدر يك سير مى ماند و او را با سبيل مى كشيديم و كبريت را بدل به چخماق مى كرديم و به وسيله كبريت مصنوعى آتش روشن مى كرديم يعنى گوگرد از بازار مى خريديم و ميان كاسه مسى روى آتش آب مى كرديم تراشه هاى دسته كرده را سرهاى آن را به گوگرد مى ماليديم به يك برق آتش كه مى زديم روشن مى شد. 📚 مردان علم در ميدان عمل (جلد هشتم) ، سيد نعمت الله حسينى ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇮🇷🇵🇸 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷🕯🌷🕊️🌴
🔆پاسخ جميل منشى انوشيروان به اميرالمؤمنين (علیه السلام ) اميرالمؤمنين عليه السلام در نهروان از منشى ديوان انوشيروان كه مردى دانا و خردمند و تيزهوشى بود پرسيد: كدام زندگى براى انسان سزاوار است ؟ آن مرد كه نامش ((جميل )) بود پاسخ داد: سزاوار است كه آدمى دوستان اندك و دشمنان فراوان داشته باشد. امام فرمود: مطلب تازه اى گفتى زيرا همه دوست دارند تا دوستان فراوان داشته باشند؟ جميل گفت : سعادت و آسايش در داشتن دوستان زياد نيست كسى كه دوستان زياد دارد هميشه در تكلف و زحمت است و در عين حال چه بسا از عهده آن برنمى آيد و از پا درمى آيد. امام عليه السلام فرمود: فايده داشتن دشمن زياد چيست ؟ جميل گفت : كسى كه دشمنان زياد دارد در صدد حفاظت از خود است خود را مى پايد تا نكند دست از پا خطا كند. اميرالمؤمنين سخن او را ستود و پسنديد.  📚سفينة البحار ج 1 ص 180 جمل . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇮🇷🇵🇸 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷🕯🌷🕊️🌴
🔆 محمد زكرياى رازى عود مى نواخت و از نوازندگى به طلبگى رو آورد محمد بن زكرياى رازى طبيب مشهور در اول جوانى عود مى نواخت و خوانندگى مى كرد تا وقتى موى صورت و سبيل او روئيد آنوقت گفت : آواز و غنائى كه از ميان ريش و سبيل در آيد لطفى ندارد پس آن شغل را كنار گذاشت به خواندن درس طب فلسفه مشغول شد و در اين فن چندان كوشش كرد كه كتابهاى متعدد و مفيد تاءليف كرد. از سخنان او است كه گفته است : تا توانى با غذا علاج كنى دوا معالجه نكن و تا توانى با دواى مفرد معالجه كنى با دواى مركب معالجه نكن . و نيز از سخن او است : وقتى كه طبيب عالم و مريض مطيع و حرف شنو باشد با اندك زمانى مرض علاج شود. و نيز گفته است در ابتداى بيمارى معالجه كن تا زمانى كه قوه از بين نرفته است . 📚 وفيات الاعيان ج 5 ص 158. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇮🇷🇵🇸 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷🕯🌷🕊️🌴
🔆مرحوم مير يونس اردبيلى خورجين به دوش در درس آخوند شركت كرد مرحوم آيت الله حاج سيد يونس اردبيلى (از مراجع عصر اخير) مى فرمودند: من دو سال در زنجان شاگرد مرحوم ملاقربانعلى بوده و از جمله مباحث ايشان در باب (ترتب ) را درك كردم . آقاى آخوند طرفدار ترتب بود... سپس براى تكميل تحصيلات عازم نجف اشرف شدم . هنگام ورود به نجف در حالى كه خورجين كتاب و اثاثيه بر دوشم بود جهت سلام به پيشگاه مولا عليه السلام عزم مشرف تشرف به حرم كردم اما در صحن متوجه شدم كه طلاب شتابان به سوئى مى روند، پرسيدم چه خبر است ؟ گفتند به درس آخوند ملا كاظم خراسانى مى رويم ، با ديدن اين صحنه ، خطاب به حضرت نموده عرض كردم يا اميرالمؤ منين من تازه وارد نجف شده و هنوز به شرف زيارت شما نائل نشده ام اما از حضرتتان اجازه مى خواهم براى آنكه حتى امروز نيز از حضور در مجلس درس باز نمانده باشم نخست در درس آقاى آخوند خراسانى شركت جويم و سپس شرفياب محضر اقدستان گردم ، اين را گفتم و به مسجد خضراء در گوشه صحن رفتم ، جمعى زياد از طلاب نشسته بودند و غلغله اى بود، در اين بين آخوند تشريف آورد و بالاى منبر نشست و شروع به تدريس كرد، اتفاقا درس ايشان در مسئله ترتب بود و آخوند مسئله ترتب را قبول نداشت و نظرش مخالف نظر آخوند ملا قربانعلى بود. من كه با نظر آخوند ملاقربانعلى موافق بودم هر چه خواستم از اشكال كردن خوددارى كنم ميسر نشد لاجرم از جاى برخاستم و گفتم : استاد به نظر من فرمايشات شما اشكال دارد و اشكالات را يكى پس از ديگرى بر شمردم ، ديگران هم همزمان با من به مطالب آخوند ايراد داشتند. اگهان آخوند خراسانى فرمودند: (ساكت باشيد و همهمه نكنيد ببينيم اين نصفه فارسى و نصفه تركى ) چه مى گويد؟ اين را گفته و مرا صدا زدند و فرمودند: جلو بيائيد. سپس پرسيدند اهل كجائيد؟ گفتم : اردبيلى هستم ، فرمودند در اردبيل كسى اين مطلب را نمى داند چه كسى اين مطلب را ما ياد داده است ؟ گفتم : آقا من دو سال در زنجان محضر آخوند ملاقربانعلى درس خوانده ام و اين مطلب را از او فرا گرفته ام . آخوند خراسانى فرمود: (ملاقربانعلى زنجانى ... بلى او مى فهميد) حالش چطور است ؟ آنگاه با بيانى آميخته با مزاح افزود: من و او در نجف بر سر اين مسئله چند سال بر سر و كله هم زديم ولى او آخر مطلب را قبول نكرد و با همان ضلالت از نجف رفت ... ديدم آخوند در بحث ترتب احاطه كامل دارد دلايل بيشترى در رد ترتب آورد نهايتا قول به ترتب را مردود دانست . 📚سلطنت علم دفتر اول ص 78 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇮🇷🇵🇸 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷🕯🌷🕊️🌴
🔆مرحوم شيخ ذبيح الله محلاتى از كارگرى به طلبگى رو آورد مرحوم شيخ ذبيح الله محلاتى در كتاب وقايع الايام خود در ضمن ذكر تاريخ وفات مرحوم شيخ اسماعيل محلاتى متوفى 1343 مى نويسد: ايشان را به گردن حقير حق بسيارى است كه از اداى شكر آن عاجزم براى اينكه ايشان سبب شدند كه حقير در رشته تحصيل داخل شدم والا حقير در محلات به كارگرى لقمه نانى تحصيل مى كردم چون حقير در حدود ده سال داشتم كه پدرم فوت شد و به جز يتيمى ميراثى براى من نگذاشت ناچار به شغلهاى گوناگون تحصيل معاش مى كردم تا اينكه سالى به همراه زوار عازم عتبات شدم و در نجف در كنار زوار به خدمت ايشان رفتيم احوال يك يك را پرسيد چون نوبت به حقير رسيد بنده را معرفى كردند و يكى از اهل محلات كه كاملا به منويات من دانا بود عرض كرد ايشان خيلى مايل به درس خواندن هستند. فرمودند: شما چرا مخارج ايشان را تحمل نمى كنيد تا مشغول تحصيل شود؟ شما از بابت وجوه شرعيه مخارج او را تحمل كنيد من قبول مى كنم ، چند نفر تقبل كردند حقير در آن وقت از خوشحالى در پوست خود نمى گنجيدم از فرح و سرور مى خواستم پرواز كنم و پيش از اينكه وارد منزل ايشان شوم از مولى اميرالمؤ منين عليه السلام اين در خواست را كرده بودم ولى متاءسفانه چون به محلات مراجعيت كرديم كسانى كه وعده داده بودند به عهد خود وفا نكردند ولى شوق تحصيل حقير را وادار به هجرت به عتبات عاليات كرد. 📚وقايع الايام جلد ربيع الاول و الثانى ص 85. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇮🇷🇵🇸 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷🕯🌷🕊️🌴